مناقشه لبنان ـ اسراييل وچشم اندازهاي آينده علي اكبر عليخاني
مناقشه لبنان ـ اسراييل
وچشم اندازهاي آينده
علي اكبر عليخاني
مقدمه
لبنان، كشوري است كه بيش از نيم قرن سابقه درگيري و جنگ ويرانگر و نابرابر با رژيم اسراييل را دارد. جنوب لبنان كه با شمال فلسطين اشغالي هم مرز است، در طول تمام اين نيم قرن، شاهد حملات هوايي، زميني، توپخانه و كشتار و قتل عامهاي بيشماري از سوي نيروهاي رژيم صهيونيستي بوده است. بيروت، پايتخت لبنان، بارها مورد حمله و حتي محاصره نيروهاي اسراييل و شبه نظاميان طرفدار آنها قرار گرفته و در بعضي دورهها، اين كشور به مخروبهاي تبديل شده كه در اوج هرج و مرج، هر گروه و دستهاي در پي تأمين مطامع و خواستههاي خود بوده است. مقصر اصلي تمام اين ويرانيها، مرجعي جز ژيم اسراييل نبوده ونيست.
هم اكنون پس از يك دوره آرامش نسبي در نواحي شمالي و مركزي، دولت لبنان توانسته حاكميت سياسي و استيلاي خود را بر كشور بازيابد و خرابيهاي ناشي از جنگ را بازسازي نمايد و وارد دوران تثبيت و توسعه گردد، اما جنوب اين كشور، همچنان تحت سيطره اشغالگران اسراييلي و شاهد جنگ و گريز و حملات متقابل مقاومت است. مقاومت در جنوب تقريباً توانسته اسراييل را به زانو در اورد و آنها را مجبور به جستجوي راهي براي خروج از اين منطقه نمايد، ولي رژيم صهيونيستي پس از سالها اشغال و صرف هزينههاي مالي و جاني، تمايل ندارد كه به آساني و بدون كسب هر گونه امتيازي، جنوب لبنان را ترك گويد.
اين مقاله، پس از بررسي اجمالي روند اشتغال لبنان، هدف اسراييل از اشغال اين كشور، نگاهي به معاهدات بين دو كشور و قطعنامههاي صادره شوراي امنيت در خصوص اين مناقشه، به مهمترين مسأله مورد بحث، يعني عقبنشيني پرداخته است. ضرورت عقب نشيني نيروهاي اسراييلي، عقب نشيني مشروط و قطعنامه 425 به عنوان مبناي عقب نشيني، از جمله مباحث اين قسمت به شمار ميروند. در ادامه مقاله، تلازم دو روند صلح لبنان ـ سوريه مورد بحث قرار گرفته، در پايان، گزينههايي كه اسراييل امكان انتخاب آنها را دارد و گزينهاي كه دولت لبنان در قبال رژيم اسراييل و سوريه ميتواند آنها را در برگيرد، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتهاند.
روند اشغال لبنان، با نگاهي به قراردادها و قطعنامهها
در سال 1948، هنگامي كه براي ايجاد دولت اسراييل، هزاران تن از مردم فلسطين كشته و آواره شدند، بخشهايي از جنوب لبنان نيز توسط متجاوزان اشغال گرديد. اهالي روستاي «حولا» در جنوب لبنان، قتل عام شدند و از همان سال، عداوتها و دشمنيهاي رژيم اسراييل با لبنان آغاز گرديد كه به طور مستمر تاكنون نيز ادامه دارد. قرار داد متاركه كه در سال 1949 بين لبنان و اسراييل منعقد شد، نقشه جديدي براي مرزهاي لبنان ارايه كرد كه به موجب آن، مساحت گستردهاي از سرزمينهاي لبنان در روستاهايي همچون يارون، رميش، عيترون، بليدا، ميس الجبل، حولا، عديسه، كفر كلا و ... در اختيار رژيم اشغالگر قدس قرار گرفت. در جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در سال 1967، با اين كه لبنان شركت نكرد، ولي از دشمني و تجاوز اسراييل در امان نماند. اين رژيم از جنوب لبنان به عنوان محور اصلي براي حمله هوايي به سوريه استفاده كرد. در اين جنگ، لبنان هزينه سنگيني پرداخت كه دهها كشته، صدها مجروح و دهها هزار آواره از آن جمله است. مساحت وسيعي از زمينهاي جبل شيخ و هضبه غربي نيز تحت سيطره اشغالگران اسراييل درآمد.[1]
در تهاجم وسيع اسراييل به جنوب لبنان در سال 1982 كه بر اساس طرح شارون انجام پذيرفت، بخش عظيمي از خاك لبنان به اشغال اين رژيم در آمدو حدود دو ماه و نيم، بيروت در محاصره نيروهاي اسراييلي قرار گرفت كه در نهايت براي حفظ لبنان، منجر به خروج چريكهاي فلسطيني از اين كشور شد.[2] جنوب لبنان از دهه هفتاد به بعد، صحنه چهار عمليات بزرگ از جانب ارتش متجاوز اسراييل بود كه عبارتند از:
عمليات « ليطاني» در سال 1978،
عمليات «امنيت الجليل» در سال 1982،
عمليات «تسويه حساب» در سال 1993،
عمليات «خوشههاي خشم» در سال 1996.
اينها غير از حملات محدود و روزمره اشغالگران اسراييلي است كه به طور معمول، جنوب لبنان را مورد حمله هوايي و زميني قرار ميدهند و تأسيسات و اماكن و مزارع را به نابودي ميكشانند. نيروهاي چند مليتي و نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل متحد نيز از سال 1978 وارد جنوب لبنان شدند. بدين ترتيب، جنوب لبنان، انواع مبارزهها و مقاومتها به خود ديده است؛ از مقاومت لبانيها و فلسطينيها گرفته، تا مبارزه و مقاومت اعراب و افراد بيدين و متدين و در نهايت، مسلمانان و شيعيان كه هم اكنون پرچم مقاومت را برافراشتهاند و جنوب لبنان را جزئي از معادلات منطقهاي قرار دادهاند كه فقط شأن لبناني ندارد.[3]
لبنان تاكنون معاهدات و قراردادهاي متعددي با اسراييل منعقد كرده است كه موضوع اصلي تمام آنها جنوب لبنان است، از جمله اينها ميتوان به قرارداد متاركه 1949ُ، قرارداد قاهره 1969، قرارداد 17 ايار/مه 1983، تفاهمنامه تموز/يوليو 1993 و تفاهمنامه نيسان/آوريل 1996 اشاره كرد.[4] شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز قطعنامههاي متعددي در خصوص مناقشه لبنان و اسراييل و به خصوص مسئله جنوب لبنان صادر كرده است. قطعنامه شوراي امنيت به شماره 425-426 مورخ 3/5/1978، از اسراييل ميخواهد از تمام سرزمينهاي لبنان عقبنشيني كند. قطعنامه شماره 467 مورخ 24/4/1980 نيز دخالت اسراييل در لبنان و كمك به نيروهاي مزدور طرفدار اسراييل در جنوب لبنان و تعرض به نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل در اين منطقه را محكوم كرد. قطعنامه شماره 488 شوراي امنيت در تاريخ 19/6/1981، ضمن حمايت از لبنان، از اين كشور خواست واحدهاي ارتش خود را در حوزه عملياتي نيروهاي سازمان ملل متحد در جنوب لبنان مسقر سازد. اين واحدها توانستند از رسيدن ارتش متجاوز اسراييل به مواضعشان در داخل نوار مركزي جلوگيري كنند و سپس انها را از ورود به جنوب لبنان منع نمايند. اين اقدام، منجر به صدور قطعنامه 501 مورخ 25/2/1982 گرديد كه در آن، شوراي امنيت خواستار توقف عمليات نظامي اسراييل و عقب نشيني نيروهاي اين كشور از لبنان شده بود.[5]
اگر چه مسئله عقب نشيني اشغالگران اسراييلي از لبنان از قبل از سال 1982 مطرح بود، ولي به دنبال حمله گسترده اسراييل به لبنان در اين سال، مسئله عقلنشيني از لبنان با تأكيد بيشتري مورد بحث قرار گرفت و قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل كه خواهان عقبنشيني كامل و فوري از جنوب لبنان بود، به حد تواتر رسيد. روز اول حمله اسراييل در 5 ژوئن 1982، شوراي امنيت طي قطعنامه 508 خواستار آتش بس فوري در جنوب لبنان شد و چند روز بعد، طي قطعنامه 509 از اسراييل خواست كه نيروهاي نظامي خود را فوراً از لبنان خارج سازد و پس از مدت كوتاهي، طي قطعنامه 515 مورخ 29/7/1982، از اسراييل خواست كه فوراً دست از محاصره بيروت ـ پايتخت لبنان ـ بردارد. سپس شوراي امنيت با تأكيد بر درخواست خود مبني بر عقبنشيني اسراييل از لبنان، طي قطعنامه 517 مورخ 4/8/1982، براي اين عقبنشيني زمان تعيين كرد و طي قطعنامه 520 مورخ 17/9/1982، درخواست خود را مبني بر بازشت رژيم اشغالگر قدس به مواضع ابقش، تكرار كرد.[6]
متأسفانه بايد اذعان كرد كه هيچ يك از قطعنامههاي فوق، نه تنها نتوانستند اسراييل را به عقب نشيني از جنوب لبنان وادار سازند، بلكه متجاوزان اسراييلي با گستاخي بيشتري به حملات و كشتار و تخريب خود ادامه دادند. به حدي كه نيروهاي بين المللي پاسدار صلح و نيروهاي اعزامي سازمان مل متحد نيز از اين حملات در امان نماندند. تا اين كه شوراي امنيت مجبور شد در قطعنامه 587 مورخ 23/9/1986، تعرض اسراييليها به نيروهاي سازمان ملل را محكوم سازد و بار ديگر، بر لزوم عاري بودن جنوب لبنان از هر گونه نيروي نظامي كه مورد تأييد دولت لبنان نيست، تأكيد نمايد.[7] اگر چه شوراي امنيت سازمان ملل طي قطعنامههاي متعدد، هموازه خواستار عقبنشيني اسراييل از جنوب لبنان بوده است، ولي هيچگاه يك اقدام جدي در اين راستا به عمل نياورده است. شوراي امنيت سازمان ملل بايد به اهرمهاي اجرايي قطعنامههاي خود نيز ميانديشيد كه اولين و سادهترين آنها، ممانعت از كمكهاي مستمر و سيلاساي امريكا به اسراييل بود. دومين اهرمي كه شوراي امنيت ميتوانست از آنها استفاده كند، مرتبط ساختن مسئله عقب نشيني اسراييل از لبنان با پيشرفت مذاكرات اعراب و اسراييل و تلاشهاي صلحجويانه در خاورميانه بود، ولي هيچ يك از اين اهرمها و ابزارها را مورد توجه قرار نداد. ظاهراً واقعيت امر چنين نشان مي دهد كه فشارهاي مقاومت در جنوب لبنان در حمله به نيروهاي اسراييل، از تمام قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل كارآمدتر بود، زيرا توانست در سال 1985 اشغالگران را به عقبنشيني از بخشهايي از خاك لبنان وادار سازد.[8]
اهداف اسراييل از حمله به لبنان
همزمان با تشكيل رژيم اسراييل و كشته و آواره شدن فلسطينيها، لبنان نيز مورد تجاوز قرار گرفت. با توجه به طولاني بودن مناقشات و درگيريهاي لبنان و اسراييل، شايد نتوان اهداف و سياستهاي همگون و يكدست براي اسراييل برشمرد، بنابراين، اهداف و سياستهاي اين رژيم در حمله به لبنان و تداوم اشغال جنوب آن را ميتوان به دو دسته كلي تقسيمبندي كرد. اگر چه هر دو دسته معمولاً در طول هم و در يك راستا قرار دارند:
1- اهدافي كه در قالب اهداف در استراتژيهاي كلان رژيم صهيونيستي[9] ميگنجد و با آن اهداف و استراتژيها قابل تأويل و تفسير است.
2- اهداف و سياستهايي كه تابع شرايط زماني و مكاني است[10] و متناسب با تصميمگيريهاي بازيگران مقابل و اوضاع منطقهاي بينالمللي، در تغيير و تحول است.
اگر بخواهيم مجموع اهداف اسراييل در لبنان را در طول حدود نيم قرن، تجزيه و تحليل نماييم، بايد تقسيم بنديهاي متنوع و متعددي از اهداف داخلي، خارجي و منطقهاي، بين المللي كوتاه مدت، ميان مدت، بلند مدت و ... ارايه دهيم و هر كدام از اين اهداف را با هر مقطع زماني و با عمليات، اقدامات و عملكردهاي اسراييل پيوند بزنيم كه تمام اينها از حوصله بحث ما خارج است. به طور اجمالي بايد گفت كه يكي از اهداف مهم اسراييل، اضمحلال و نابودي چريكهاي مبارز فلسطيني و ساف بود كه پس از در هم شكسته شدن قدرت فلسطينيها توسط شاه حسين در سپتامبر سياه 1970، در بيروت و جنوب لبنان مستقر شده بودند و حملات خود عليه اسراييليها را ادامه ميدادند. هدف ديگر اسراييليها ايجاد جنگ داخلي در لبنان و برقراري وحدت و پيوند ميان خود و فالانژهاي لبنان بود، تا اسراييل بتواند از طريق آنها منافع خود را در لبنان دنبال نمايد.[11] به تبع پيوند اسراييل با شبه نظاميان و فالانژهاي لبنان، استقرار نظام حكومتي جديد و مورد تأييد اسراييل در لبنان را از اهداف بعدي اين رژيم ميتوان برشمرد. مطرح كردن يك دشمن خارجي و ايجاد جنگهاي محدود با ارتش و كشوري ضعيفتر، عاملي بود كه مي توانست در داخل اسراييل به وحدت ملي و خاموش كردن خداي مخالفان و منتقدان منجر گردد،[12] كه اين نيز ميتوانست به عنوان يكي از اهداف رژيم اشغالگر به شمار آيد.
نكته مهم اين است كه اسراييل در سالهاي اخير چه اهدافي را در جنوب لبنان دنبال كرده و چه سياستهايي را در سر ميپروراند. شايد بتوان سه هدف كلي براي اشغال جنوب لبنان در نظر گرفت كه اسراييل هنوز هم كما بيش اين اهداف را دنبال ميكند:
1- ايجاد كمربند امنيتي: يكي از اهداف اسراييل از اشغال جنوب لبنان، ايجاد كمبربند امنيتي به عرض حدود چهل كيلومتر براي تأمين امنيت شهرها و كهركهاي يهودي نشين شمال اسراييل بود. اين كمربند امنيتي ميتوانست مناطق مذكور را از حملات موشكي و توپخانه فلسطينيها و مقاومت جنوب لبنان مصون نگه دارد.[13] اين هدف اسراييل تا حدود زيادي برآورده شد و هنوز هم پيگيري آن ادامه دارد.
2- تحميل صلح به لبنان و سوريه: اسراييل چنين تصور ميكرد كه با تمسك به اهرم جنوب لبنان ميتواند صلح مورد نظر خود را به لبنان و سوريه تحميل نمايد، ولي دو مسأله، موجب عقيم ماندن اين سياست شد. اول، صلابت سوريه در موضعگيريهايش و تن ندادن به صلح ناعادلانه و بدون ضمانت، دوم، مقاومت شهري و مسلحانه در جنوب لبنان، بخصوص توسط حزب اله، كه تقريباً توانست با فرسايشي كردن جنگ، اشغالگران اسراييلي را به زانو درآورده و با وارد آوردن تلفات مستمر، موجب شود كه اسراييل نتواند فشارهاي داخلي خود را تحمل كند. اگر چه اسراييل هنوز ـ به تعبيري ـ اهرم و برگ برنده جنوب لبنان را در دست دارد، ولي به دلايل فوق، مجبور به تعديل در مواضعش گرديد كه اعتراف به قطعنامه 425 شوراي امنيت و سعي در اجراي آن، از آن جمله است.[14]
3- در گرو داشتن جنوب لبنان در مقابل صلح پايدار: در حال حاضر، دو چيز براي اسراييل در اولويت قرار دارد، اول، امنيت. دوم، آب.[15] دستيابي به هردوي اينها مستلزم ايجاد صلحي پايدار در منطقه است و اسراييل، جنوب لبنان و جولان را به عنوان بهاي پرداختي در مقابل چنين صلحي در گروي خود نگه داشته است و حاضر نيست تا چنين صلحي براي او تضمين نشود از جنوب لبنان و جولان عقبنشيني نمايد. اگر چه به دلايل متعدد، چندان تمايلي هم به باقي ماندن در جنوب لبنان ندارد.
عقب نشيني و ضرورت آن
رژيم متجاوز اسراييل براي دستيابي به اهدافي كه بخشي از آنها مورد بحث قرار گرفت و براي به دست آوردن برخي امتيازات عملي در عرصههاي نظامي، سياسي ـ شامل داخلي، منطقهاي و بين المللي ـ و ديپلماتيك خاك لبنان را اشغال كرد و آن را تداوم بخشيد. سئوالي كه اكنون مطرح ميشود اين است كه در سال 2000، كدام يك از اهداف سابق و تا چه حد به قوت خود باقي ماندهاند. اين سوال، موجب بروز شكاف و مناقشه ميان دولتمردان رژيم اسراييل شده است و بيشترين مناقشه داخلي اسراييليها در مورد جنوب لبنان بر اين نكته متمركز است كه هم اكنون اسراييل چه بهرهاي از اشغال بنان ميبرد. تقريباً اين مسأله روشن شده كه اشغال جنوب لبنان چندان ارتباطي به امنيت اسراييل ندارد.[16] با توجه به توسعه طلبي و برتزري جويي اسراييل از يكسو آسيب پذيري اين رژيم از سوي ديگر، علل و عواملي كه منجر به طرح سئوال مذكور و بروز اختلاف نظر در مورد تداوم اشغال لبنان گرديده، حايز اهميت فراوان خواهد بود.
شايد بتوان مهمترين عامل بروز تشتت و اختلاف نظر ميان سياستمداران اسراييل را در مورد عقبنشيني از لبنان، حملات ايذايي مقاومت در جنوب لبنان، استيصال نيروهاي نظامي اسراييل در اين منطقه و تحمل خسارات مالي و جاني دانست. بارزترين حادثهاي كه در اين زمينه بر تصميمگيري و سياستگذاري نخبگان اسراييل تأثير گذاشت، شكست عمليات كماندويي اسراييل در شهر انصاريه جنوبي، در هفته اول ايلول/ سپتامبر سال 1997 بود. اين حادثه، يك اتفاق ساده نبود و با تمام عمليات اسراييليها و نيروهاي مقاومت تفاوت داشت. تا قبل از اين شكست فاحش، ارتش متجاوز اسراييل فكر ميكرد در جنگ فرسايشي لبنان ابتكار عمل را به دست گرفته است، ولي با اين شكست خود را در ورطهاي يافت كه به مراتب از شرايطي كه در عقب نشيني مشهور خود در سال 1985 در آن گرفتار شده بود، بدتر مينمود. «زئيف شيف» يكي از صاحبنظران نظامي اسراييل معتقد است چنين شكستي ـ كه معمولاً با تعداد كشته شدگان و عدم اجراي مأموريت ارزيابي ميشود ـ در تاريخ واحدهاي ارتش اسراييل بيسابقه است. سئوالاتي كه كارشناسان نظامي اسراييل در اين خصوص مطرح كردند، در ابزارهاي برنامهريزي «وزراي مصغر»[17] و فرماندهان بالاي نظامي و فرماندهي منطقه تشكيل ميكرد. سيل سئوالاتي كه روزناههارتس از محافل كميته عالي تحقيق مطرح كرد، درجه تشكيك را به حد اعلاي خود رساند، يعني استراتژي نظامي اسراييل در جنوب لبنان و تعاملش با وضع امنيت بيثبات اين منطقه را مورد سئوال و خدشه قرار داد.[18]
اگر چه ضرورت عقبنشيني اسراييل از جنوب لبنان از بعد از جنگ 1982 آغاز شده بود و بحث بر سر اين مسئله در سال 1985 به حدي رسيده بود كه تا آن زمان سابقه نداشت و رهبران نظامي اسراييل نيز در جستجوي راهي بهتر براي ترك لبنان برآمده بودند، اما بسياري از اينها ـ غير از آريل شارون ـ بر اين عقيده بودند كه دخالت نظامي در لبنان اشتباه بزرگي است كه غير از خسارات سنگين مالي و جاني، نتيجهاي در پي نخواهد داشت. «يعقوب حسدايي»، سرهنگ بازنشسته بر اين نكته اصرار ميورزيد كه منطق زور ـ كه اساس عقيدهاي را تشكيل ميدهد كه دولت اسراييل بر آن بنا شده است ـ شكست خورده است و «جاوي ياتسيف» دبير كل حزب «مابام» جنگ اسراييل در لبنان را به جنگ مرداني بدون هدف توصيف كرد كه هيچگونه توجيه عقلاني ندارد. اما اين بار قضيه به گونهاي ديگر مطرح شده بود كه اصول استراتژي نظامي اسراييل را به طور عميقتر مورد هدف قرار داده بود. طرح اين مسأله، موجب بروز تناقض اساسي، حتي در داخل حاكمان حزب ليكود گرديد، به حدي كه نتانياهو ـ نخست وزير سابق اسراييل ـ به واقعيت وجود تنگنا و مشكلات در جنوب لبنان اعتراف كرد و در مصاحبه با «فوكس نيوز» گفت: من اولين كسي بودم كه به ترك لبنان رغبت داشتم، ولي نميخواهم به گونهاي لبنان را ترك كنم كه براي شما اسراييل مشكلي به وجود بيايد. البته وي مجدداً به موضع سرسختانه خود برگشت و تصريح كرد كه كساني كه اين سخن بيهوده، يعني عقبنشيني يك جانبه را مطرح ميكنند بدانند كه اگر عملي شود، نيروهاي مقاومت بر انجام عمليات بر ضد نيروهاي اسراييل تشجيع ميشوند.[19]
بدين ترتيب، مخالفتهاي ضمني مقامات اسراييل با تداوم حضور در لبنان ادامه يافت. به نظر ميرسد براي اولين بار است كه تنگناي سياسي و امنيتي اسراييل تا اين حد با هم ملازم شدهاند و شايد بتوان گفت تنگناي سياسي و امنيتي اسراييل تا اين حد با هم ملازم شدهاند و شايد بتوان گفت تنگناي سياسي از طريق مذاكرات و تنگناي نظامي از طريق ضربات هشدار دهنده و حملات مقاومت، هر دو به بنبست زسيده است. برخي جريانات سياسي داخلي اسراييل، خواهان ترك بدون قيد و شرط لبنان در اسرع وقت هستند. يوسي بيلين، نماينده مجلس و يكي از رهبران حزب كارگر با تشكيل تمع سياسي حزبي جديد به نام «جنبش عقبنشيني صلحآميز از لبنان»، هدف اين حركت را گذاشتن حدي براي مسير حماقت ميأاند و تصريح ميكند كه هر روزي كه اسراييل در جنوب لبنان ميگذارند، زايد و موجب خسارت است. هدف اين حركت، اتمام خروج مطلوب از لبنان واداره مذاكرات با سوريه است. وزير امور زير بنايي اسراييل نيز گفت: به خاطر خسارتهاي فراوان، لبنان سختي فراواني براي سراييل ايجاد كرده است و ما بايد هر چه زودتر از اين رنج و سختي خلاص شويم، زيرا ماكرات سوريه نيز بر ما سنگيني ميكند و گاهي مرا به امور نازلي وا ميدارد كه هيچ ضرورتي ندارد.[20]
عقب نشيني مشروط؛ زمين در مقابل صلح
چنان كه گذشت، اسراييل در جنوب لبنان به دلايل عديده و به خصوص مقاومت حزب الله، دچار نوعي استيصال و درماندگي شد كه هم به خاطر فشارهاي داخلي و هم به دليل شرايط بين المللي، ادامه آن وضع را مثمر ثمر نميداند. دولت اسراييل ميخواند به هر صورت كه شده از گرداب جنوب بنان رهايي يابد، اما از سوي ديگر، به چند دليل، دل كندن اشغالگران اسراييل از جنوب لبنان با صعوبت و سختي همراه است.
اولين دليل كه ريشه روانشناختي دارد به توسعه طلبي، تفوق جويي، تمايل به قدرت نمايي و قلدري ازن رژيم در منطقه باز ميگردد. كه با يك احساس رواني برتري نژادي نيز همراه است. اين روحيه، موجب شد كه اسراييل ترجيح دهد هميشه قدرت برتر منطقه باشد، بالقوه توان و امكان زور گويي به ديگران را داشته باشد و ترجيحاً بر قسمتهايي از خاك كشورهاي مخاصم نيز سيطره داشته باشد، در حالي كه عكس اينها براي او به شدت غير قابل تحمل خواهد بود و او را به هر كاري مجبور خواهد كرد.
دليل دوم اين است كه تاكنون اسراييل، هزينههاي مالي و تلفات جاني سنگيني را در جنوب لبنان تحمل كرده است. رها كردن جنوب لبنان، بدون به دست آوردن بهايي در مقابل اين هزينهها، تمام تلاشها و تحمل هزينههاي مالي و جاني اسراييل را در لبنان بيهوده جلوه خواهد داد.
دليل سوم اين است كه اسراييل هميشه در صدد بود كه از جنوب لبنان به عنوان اهرم و برگ برندهاي در صحنههاي مختلف و بخصوص عرصه ديپلماسي استفاده كند. اين عقيده اسراييل كماكان به قوت خود باقي است. در حال حاضر، امنيت و آب براي اسراييل در درجه اول اولويت قرار دارد و دولت اسراييل بر اين باور است كه تنها دستاوردي كه ارزش عقبنشيني از لبنان به آن ميارزد، دستيابي به يك صلح پايدار و تضمين شده در منطقه است تا به اولويتهاي اول خود دست يابد. به همين دليل، حاضر نيست بدون دستيابي به اين اهداف، جنوب لبنان را ترك كند.
سال نو 1998 در اسراييل، با تكرار سخن سابق، يعني عقبنشيني از جنوب لبنان آغاز شد. ميتوان گفت در خصوص عقبنشيني از لبنان، سه طرح مطرح گرديد. اولين كه در اين مورد سخن گفت، «اسحاق مرد خاي» وزير دفاع اسراييل بود كه دربازه عقبنشيني بر اساس قطعنامه 425، به روزنامه «لوفيگارو»ي فرانسه گفت: «اسراييل از مدتها پيش خواستار امضاي معاهده صلح؛ لبنان است. من فقط قراردادي ميخواهم كه تضمين كننده امنيت باشد. ارتش لبنان در جنوب مستقر شود و مسئوليت امنيت را بپذيرد. حضور و وجود ما در لبنان فقط با يك هدف ارتباط دارد و آن، امنيت اسراييل است.»[21] چنان كه روشن است هدف مردخاي، به رسميت شناختن حق حاكميت لبنان بر خاك خود نيست، بلكه بيشتر به دنبال از بين بردن حزب الله لبنان و داخل كردن ارتش جنوب لبنان ـكه تحت نفوذ اسراييل قرار دارد ـ در صفوف نيروهاي مسلح لبنان است.
دومين طرح عقب نشيني، مربوط به آرييل شارون است. وي ابتدا عقب نشيني كه جانبه اسراييل را ـ به شرطي كه حكومت لبنان و ارتش لبنان مسئوليت پر كردن جاي خالي نيروهاي اسراييل را بپذيرند ـ مطرح ميكند. اگر لبنان نتواند امنيت مرزهاي شمالي اسراييل را تأمين كند، دست ارتش متجاوز اسراييل براي هر گونه اقدامي باز باشد و بتواند ساختمانها و تأسيسات زيربنايي، شهرها و واحدهاي نظامي سوريه در جنوب لبنان يا حزب الله لبنان را مورد حمله قرار دهد. سومين طرح عقبنشيني به «يوسي بيلين» يكي از رهبران حزب كارگر ـ اختصاص دارد. وي بر تشكيل يك نظام دفاعي پيشرفته و قابل انعطاف از سوي اسراييل در مرزهاي لبنان تأكيد دارد. وي بر تشكيل يك نظام دفاعي پيشرفته و قابل انعطاف از سوي اسراييل در مرزهاي لبنان تأكيد دارد. وي در طرح خود خواستار قطع ارتباط اسراييل با ارتش جنوب لبنان، صدور قطعنامه از سوي شوراي امنيت براي افزايش نيروهاي حافظ صلح سازمان ملل، استقرار ارتش لبنان در مرزها با هماهنگي نيروهاي بين المللي، ممنوعيت حزب الله از فعاليت در مناطق استقرار ارتش لبنان، التزام حكومت لبنان به پايبندي و عمل به قرارداد متاركه 1949 و هشدار اروپا، امريكا و ژاپن به سوريه براي منزوي ساختن اين كشور در صورت مانع تراشي در روند عقبنشيني شده است. در صورت تحقق شرايط مذكور، عقبنشيني نيروهاي اسراييلي از لبنان در كوتاهترين زمان ممكن انجام خواهد شد.[22]
يوسي بيلين، وزير خارجه كابينههاي اسحاق رابين و شيمون پرز، از طرفداران عقب نشيني يك جانبه اسراييل است و هم اكنون رهبري جنبشي را به عهده دارد كه خواستار ترك مسالمت آميز جنوب لبنان است. وي بر اين اعتقاد است كه اگر چه عقب نشيني از جنوب لبنان زيانهايي براي اسراييل به همراه دارد، اما باقي ماندن در اين منطقه، زيانهاي به مراتب، بيشتري در پي خواهد داشت. او تأكيد ميكند كه: «من هيچ دليل منطقي براي حضور در جنوب لبنان نمييابم و ما همچنان بدون هيچ دليل خاصي لبنان را در اشغال خود داريم.» يوسي بيلين اميدوار است كه افكار عمومي بتواند اين موضوع را به دولتمردان اسراييل بفهماند، زيرا تاكنون مرگ سربازان به عنوان يك امر ضروري و اجتنابناپذير براي دفاع از جليله قلمداد ميشد، ولي امروزه مردم اين اعتقاد را ندارند. او تصريح ميكند كه طي دو سال اخير، آمار هوارداران اين نظريه از هجده درصد به چهل درصد افزايش يافته است.[23] آنچه از سه طرح عقب نشيني مذكور و سخنان بيلين برميآيد اين است كه اسراييل، هم مايل و به نوعي مجبور به عقبنشيني است و هم ميخواهد در قبال آن امتيازي به دست آورد و جنوب لبنان را به آساني از دست ندهد.
بيلين در سخنان خود تأكيد كرد كه اين عقب نشيني بايد در چار چوب قوانين و مقررات انجام پذيرد، بنابراين، قطعنامه 425 شوراي امنيت را مطرح كرد. اين قطعنامه كه در تاريخ 19/2/1978 از سوي شوراي امنيت سازمان ملل صادر شد، در ماه آوريل سال 1998 مورد پذيرش اسراييل قرار گرفت و اين كشور، آمادگي خود را براي خروج از لبنان بر اساس اين قطعنامه اعلام كرد. اولين و بديهيترين سئوالي كه به ذهن متبادر ميشود اين است كه اين وقفه بيست ساله براي چيست، از سال 1978 كه اسراييل بخش وسيعي از سرزمينهاي لبنان را به اشغال خود در آورد، با كمك نظاميان محلي جنوب لبنان كه تحت حمايت اسراييل هستند و نيز پشتيباني دو هزار سرباز اسراييلي، همچنان تاكنون اشغال اين سرزمينها را ادامه داده است. اشغال جنوب لبنان، مسايل و مشكلات روز افزوني براي اسراييل در پي داشت كه بخش مهمي از آنها به خاطر موفقيتهاي حزب الله، اصليترين گروه مقاومت لبنان است. در طول چهار سال گذشته، اسراييل تلفات فراواني از جانب حزب الله متحمل شده كه براي مردم آن پذيرفتني نيست. ايهود باراك با اين كه مخالف عقب نشيني يك جانبه بود، ولي طي مبارزات انتخاباتي خود تعهد كرد كه ظرف يك سال، تمامي نيروهاي اسراييل را از جنوب لبنان خارج كند.[24]
به طور اجمالي، برخي از اهدافي كه اسراييل قبل از عقبنشيني از لبنان در صدد دستيابي به آنهاست و يا ميخواهد مطمئن شود كه بعد از عقبنشيني، اين اهداف محقق خواهد شد عبارتند از:[25]
1- تضمين امنيتي شمال اسراييل: اسراييل به دو دليل بسيار آسيب پذير است، اول، به اين دليل كه كشوري ديگر را اشغال كرده و هيچ گاه از آتش خشم و انتقام مردم آن كشور در امان نخواهد بود. دوم، به اين جهت كه مبارزه با اسراييل و صهيونيسم جنبه اعتقادي و تكليفي براي بعضي فلسطينيها و حزب الله لبنان پيدا كرده و هر لحظه امكان حمله به سربازان يا اماكن اسراييلي وجود دارد. بنابراين، اسراييل در صدد است قبل از عقبنشيني، تضمينهاي قانوني و بين المللي مبني بر عدم حمله چريكهاي فلسطيني از مرزهاي لبنان، عدم حملات توپخانهاي و موشكي حزب الله و عدم حملات ايذايي از سوي حزب الله را به دست آورد.
2- حفظ حق بازگشت به لبنان: اسراييل در پي اين است كه به طور ضمني در صورت ضرورت، حق بازگشت به جنوب لبنان را براي خود محفوظ نگاه دارد. تشخيص اين ضرورت، ميزان عمق نفوذ به خاك لبنان، نحوه نفوذ و مدت زمان باقي ماندن، در اختيار اسراييل خواهد بود. دولت اسراييل با دستيابي به اين هدف، قادر خواهد بود ضريب امنيتي خود و توان بالقوه سركوب مخالفان و دشمنانش را به شدت افزايش بخشد.
3- جدا سازي ارتباط مذاكرات لبنان ـ سوريه: مرتبط بودن روند مذاكرات لبنان و سوريه، و منوط شدن هر يك به ديگري، جريان صلح را تا حدي پيچيده ساخته است. به خصوص كه سوريه اداري اهرمهاي فشاري در جنوب لبنان است و يا اين كه ميتواند آنها با به دست آورد. مرتبط بودن اين دو كشور، قدرتي در مقابل اسراييل ايجاد خواهد كرد كه به نفع هر دوي آنهاست و مصلحت اسراييل در اين است كه بين آنها جدايي افكند و در قدم اول، بحران جنوب لبنان را كه مشكلات فراواني براي او ايجاد كرده است حل نمايد، آنگاه با سوريه وارد مذاكره شود يا برعكس، ابتدا مسأله جولان را حل نمايد و سپس با لبنان وارد مذاكره شود. البته خود اسراييل نيز براي گرفتن تضمينهايي، روند مذاكرات صلح لبنان و سوريه را مرتبط ميبيند و در مواردي ميتواند از آن بهره ببرد، ولي در مجموع، جدا كردن روند مذاكرات دو كشور لبنان و سوريه، منافع بيشتري براي اسراييل دارد و ضرري كه اسرييل از ارتباط مذاكرات لبنان و سوريه متحمل ميكند، بيشتر از سودي است كه عايد او خواهد شد.
4- اعمال فشار بر سوريه: سوريه با مواضع سياسي و ديپلماتيك خود تا حدي توانسته در مقابل مداخلات و نفوذ اسراييل در جهان عرب، سدي ايجاد نمايد. اسراييل در صدد است با حل مسئله جنوب لبنان و قطع نفوذ سوريه از اني منطقه، فشارهايي بر اين كشور وارد اورد و تدابير و اقدامات آن را كمرنگ و خنثي سازد.
5- ايجاد پايگا در جنوب لبنان: با توجه به نفوذي كه هم اكنون اسراييل بر ارتش جنوب لبنان دارد و در قراردادهاي صلح هم تلاش ميكند كه جايگاه هواداران خود در جنوب لبنان را تا حدي مستحكم نمايد. به نظر ميرسد اسراييل در صدد ايجاد پايگاه و داشتن عواملي در جنوب لبنان از خود لبنانيهاست تا بعد از صلح با لبنان، هم بتواند به وسيله آنان، بدون هيچ گونه هزينهاي امنيت مرزهاي شمالي لبنان را تأمين نمايد و هم بتواند با استفاده از آنان، فشارهايي بر سوريه وارد آورد و يا مرزهاي سوريه را مورد تهديد قرار دهد.
6- تلاش براي ايجاد تفرقه و فتنه در لبنان: به احتمال قوي، اسراييل تمايل چنداني به وجود دولت مقتدر و يكپارچه در لبنان ندارد و ثبات و آرامش داخلي اين كشور نيز چندان به نفع اسراييل نيست. به همين دليل، سعي ميكند با ارايه تفسير جديدي از قطعنامه 425، از اين طريق در داخل لبنان نفوذ پيدا كند و احزاب يا گروههاي طرفدار خود را در نظام سياسي لبنان جاي دهد. چنان كه «دوري سمنون» پس از ديداري از واشنگتن و به دنبال نشستي با امين جميل و ميشل عون در پاريس گفت: «بر دولت لبنان لازم است با اسراييل راجع به قطعنامه 425 كه در آن ترتيبات امنيتي در نظر گرفته شده است و حمايت از ارتش حد ـ تحت حمايت اسراييل ـ را تقاضا كند، مذاكره نمايد. در حالي كه در قطعنامه 425 شوراي امنيت، چنين ترتيباتي امنيتي يا حمايتهايي در نظر گرفته نشده است.
7- نابودي حزب الله لبنان و آرمان ضد صهيونيستي: يكي از اهدافي كه اسراييل دنبال ميكند، از بين بردن ايده و جوهره ضد صهيونيستي در جهان است، كه اين ايده در حال حاضر در بين برخي مسلمانان و بخصوص شيعيان حزب الله جنوب لبنان متجلي است و با اعتقادات ديني را از حزب الله بگيرد، ميتوان گفت حزب الله را نابود ساخته و اين آرمان را از تمام شيعيان و مسلمانان پايبند به آن ستانده است. به عبارتي، اگر موفق به دستيابي به اين هدف گردد به حق ميتوان گفت پيروزي بزرگ و مهمي به دست آورده است. به همين دليل، در حال حاضر، راههاي رسيدن به اين هدف را نيز در صلح با لبنان جستجو ميكند.
8- دستيابي به اهرمهايي در سطح نظام بين الملل براي منزوي ساختن مخالفان: اسراييل در صدد است با حل مسأله جنوب لبنان، اهرمهايي عليه مخالفان خود به دست آورد و گرفتن نقطه ضعف از آنها، در جهت انزواي جهاني آنها تلاش نمايد. جمهوري اسلامي ايران و سوريه از جمله مخالفان رژيم اسراييل هستند كه دراين زمينه مورد هدف اسراييل قرار دارند.
9- فريب دادن و گمراه كردن افكار عمومي در سطح جهان: رژيم صهيونيستي به شدت نيازمند كسب وجهه جهاني است. اين رژيم از سويي سعي ميكند شكستهاي خود در عرصههاي ديپلماتيك را جبران نمايد و از سوي ديگر بر جنايات و قتل عامهاي تاريخي خود و نقض حقوق بشر و خشونتهاي موجود سرپوش بگذارد يا آنها را به دست فراموشي بسپارد. عقب نشيني از جنوب لبنان و انعقاد قرار داد صلح، شايد تواند او را تا حدي در اين جهت ياري دهد.
10- برآوردن خواست مردم اسراييل: فشارهاي داخلي افكار عمومي مردم اسراييل بر اين رژيم بسيار زياد است و تداوم ناامني و كشته شدن سربازان اشغالگر اسراييل در جنوب لبنان، براي آنان قابل پذيرش نيست. رژيم صهيونيستي تاكنون با لطايف الحيل و بهانههايي مانند امنيت شمال اسراييل، اشغال جنوب لبنان را مشروع جلوه داه و افكار عمومي خود را كمابيش قانع كرده است، ولي تا چه مدت ميتوان افكار عمومي را اين گونه توجيه كرد. در حال حاضر، فشارهاي افكار عمومي و حتي برخي صاحب منصبان بر رژيم اسراييل براي عقب نشيني از جنوب لبنان شدت يافته است.
قطعنامه 425: عقب نشيني كامل
پس از حمله سال 1978 اسراييل به خاك لبنان و اشغال بخشهاي ديگري از خاك اين كشور، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در تاريخ 19/3/1978، قطعنامه شماره 425 را در چهار بند صادر كرد.[26] اين قطعنامه ضمن احترام به تماميت تماميت ارضي لبنان، بر حاكميت و استقلال سياسي اين كشور تأكيد ميكند. شوراي امنيت در اين قطعنامه مقرر ميدارد كه براي تأكيد بر عقب نشيني نيروهاي اسراييل و بازگرداندن صلح و امنيت به اين منطقه، يك نيروي موقت بين المللي تشكيل داده، در جنوب لبنان مستقر شود. اين نيرو همچنين مساعت خواهد كرد تا عملاً تسلط دولت لبنان بر مناطق جنوب اين كشور در چارچوب مرزهاي شناخته شده بين المللي محقق شود. شايد بتوان قطعنامه 425 را از بارزترين و روشنترين قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل در خصوص عقب نشيني اسراييل از جنوب لبنان دانست. اجراي اين قطعنامه يا همان عقب نشيني كامل از خاك لبنان، به هيچ ترتيب امنيتي يا غير امنيتي، يا شرايط ديگري مرتبط و موكول نشده است و ـ چنان كه گفتيم ـ فقط استقرار يك نيروي بين المللي در جنوب لبنان پيش بيني شده كه اين امر به تصريح قطعنامه، به منظور تأكيد بر عقبنشيني است.[27]
قطعنامه 425، نه تنها اجرا نشد و دولت اسراييل وقعي به آن ننهاد، بلكه بر عكس، حملات و تجاوزات مكرر اسراييل ادامه يافت و مجدداً در سال 1982، خاك لبنان به طور وسيع مورد حمله و اشغال اسراييل قرار گرفت، تا اين كه پس از گذشت بيست سال از صدور قعنامه، در اوايل سال 1998، دولت اسراييل آمادگي خود را براي اجراي اين قطعنامه اعلام كرد. البته اسراييل تفسير جديدي از اين قطعنامه را ارايه كرد كه مد نظر شوراي امنيت نبوده است و اجراي آن را به ترتيبات امنيتي و شرايط خاصي موكول كرد كه نه تنها در متن قطعنامه به آنها اشارهاي نشده، بلكه حتي به طور غير مستقيم هم قابل استنباط از قطعنامه نيست. پيشنهاد ناگهاني دولت اسراييل براي اجراي قطعنامه 425، دولت لبنان را كاملاً غافلگير كرد، زيرا دولت لبنان باور نميكرد پس از گذشت بيست سال از صدور اين قطعنامه، اسراييل بخواهد به آن عمل كند. با اعلام آمادگي اسراييل، دولت لبنان به خاطر ديپلماسي ضعيف و تبليغات ناموفق، دچار مشكلاتي شد، ولي در مجموع، پيشنهاد اسراييل را رد كرد. سوريه نيز استقبال چنداني از پيشنهاد اسراييل به عمل نياورد و در نهايت، با لبنان همصدا شد. مهمترين دليل رد پيشنهاد اسراييل به عمل نياورد و در نهايت، با لبنان همصدا شد. مهمترين دليل رد پيشنهاد اسراييل از سوي لبنان و سوريه اين بود كه رژيم اسراييل، اجراي قطعنامه را به تحقق يك سري ترتيبات امنيتي منوط ميكند كه در متن قطعنامه پيش بيني نشده بود و در واقع، امتياز ناعادلانهاي است كه اسراييل در قبال عقبنشيني از لبنان از اين كشور مطالبه ميكند. طبيعي است كه دولت لبنان با هر گونه ترتيبات يا تعهدات امنيتي كه از سويي، به معني پذيرش مسئوليت امنيت شمال اسراييل باشد و از سوي ديگر، به مفهوم از دست دادن بخشي از حاكميت خود باشد، مخالفت نمايد. بنابراين، پذيرش پيشنهاد اسراييل مبني بر عقبنشيني از سوي لبنان، به معني پذيرش شرايط و ترتيبات امنيتي مورد نظر آن رژيم نيز تلقي ميشود.[28]
لبنان ـ سوريه: دو روند صلح جدايي ناپذير
در مناقشه اعراب و اسراييل، لبنان و سوريه آخرين طرفةاي درگير به حساب ميآيند كه تاكنون در خط مقدم جبهه قرار داشتهاند. پس از سپري شدن مدت زمان نسبتاً طولاني، به نظر ميرسد مسئله لبنان و سوريه به گونهاي به هم پيوند خورده كه جدايي آنها به آساني امكان پذير نيست. اگر چه اسراييل سعي ميكند اين دو كشور را از يكديگر جدا سازد و مسأله هر يك را جداگانه حل و فصل نمايد، اما بيروت و دمشق منافع خود را در پيوند با يكديگر، تضمين شدهتر مييابند، زيرا ميتوانند مسايل را براي اسراييل پيچيدهتر ساخته، و اهرمهاي بيشتري براي فشار بر اسراييل در اختيار داشته باشند. در مورد اين كه آيا ايهود باراك قادر به جدا كردن مسايل لبنان و سوريه خواهد بود يا خير، بايد گفت كه اسلاف او در اين راه چندان توفيقي به دست نياوردند. در صورت خروج ارتش اسراييل از جنوب لبنان، احتمالاً دولت لبنان نخواهد توانست بدون حمايتهاي غير مستقيم و حتي مستقيم سوريه، آرامش و امنيت را در جنوب لبنان مستقر سازد. و جلب حمايت سوريه منوط به همكاري لبنان براي آزادي بلنديهاي جولان و فشار بر دولت اسراييل خواهد بود.[29]
البته، رژيم صهيونيستي همانند گذشته، براي جداسازي روند مذاكرات لبنان و سوريه تلاش ميكند و پيشنهادهاي اين رژيم مبني بر «عقبنشيني كلي و جزئي از لبنان» و يا در مرحله «اول لبنان و اجراي قطعنامه 425» در راستان همين تلاشها صورت ميگيرد. اگر چه سوريه نگران ميزان پايداري دولت لبنان در مقابل فشارها، تهديدها و فريبكاريهاي اسراييل در مورد عقب نشيني از جنوب لبنان و جداسازي روند مذاكرات است، ولي موضع دمشق هميشه با اين گونه طرحهاي اسراييل، مخالف بوده است و اين طرحها را مانوري براي جداسازي روند گفتگوها تلقي كرده، مواضع اسراييل را در اين خصوص تاكتيكي ميداند. حافظ اسد در واكنش به پيشنهاد اسراييل كه «اول لبنان» را مطرح ميكرد، گفت: «من ميگويم اول لبنان و سوريه و نه لبنان.»[30]
بيروت نيز با رد پيشنهاد اسراييل، تمايل چنداني به تنها گذاشتن دمشق در اين مناقشه ندارد، زيار جدا كردن مسأله جنوب لبنان و جولان به معني تضعيف موقعيت سوريه در منطقه و از دست رفتن برگهاي برنده اين كشور است. اگر چه دليل اصلي رد پيشنهاد اسراييل از سوي لبنان، منوط شدن عقبنشيني به تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد بود، اما دليل ديگر آن را ميتوان عدم تمايل لبنان به جداسازي مذاكرات ذكر كرد.[31] شايد بتوان گفت كه لبنان به سه دليل به جداسازي روند مذاكرات تمايل ندارد:
اول به اين دليل كه پيوند دو روند مذاكرات لبنان ـ سوريه، مسأله را پيچيدهتر كرده و اسراييل را در تنگنا و فشار بيشتري قرار ميدهد و حل هر دو مسأله با هم از استحكام و ضمانت بيشتري برخوردار خواهد بود. دوم به اين دليل كه پس از عقبنشيني اسراييل، ممكن است لبنان براي استقرار امنيت و آرامش در جنوب لبنان از قدرت و نفوذ فراواني برخوردار است و سوريه نيز تا حدودي بر حزب الله نفوذ دارد. اگر چه اين گروه اعلام كرده پس از عقب نشيني اسراييل تن به خلع سلاح خواهد داد و مطيع دولت لبنان خواهد شد، اما حزم و دور انديشي ايجاب ميكند كه دولت لبنان با تعقل و تأمل بيشتري در اين زمينه عمل نمايد.
شيخ محمد شمس الدين، رييس مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مصاحبه با «حوادث» تأكيد كرد توقف فعاليتهاي مقاومت، منوط به عقب نشيني كامل و بدون قيد و شرط اسراييل از جنوب لبنان و جولان است به گونهاي كه رضايت رئيس جمهور اسد جلب شود. وي تصريح كرد كه اگر اسراييل از جنوب لبنان عقب نشيني كند، ولي در جولان باقي بماند ما كماكان به مقاومت خود ادامه خواهيم داد. شمس الدين چنين استدلال ميكند كه لبنان همواره نقطهاي بوده كه از طريق آن ميتوانستند امنيت سوريه را در معرض تهديد قرار دهند و بالعكس، از طريق سوريه نيز امنيت لبنان ميتواند مورد تهديد قرار گيرد. وي صريحاً اذعان ميكند كه حضور اسراييليها در جولان و در مجاورت ما، امنيت ما را تهديد ميكند. شمس الدين معتقد است كه هيچ تضميني وجود ندارد كه اسراييل پس از عقب نشيني، مجدداً به بهانههاي مختلف دست به اشغال نزند، اما با عقب نشيني، هم از جنوب لبنان و هم از جولان، اين ضمانت كمي بيشتر خواهد شد.[32]
تلازم دو روند سوري و لبناني صلحف با ارتباط مستمر و دو طرفه، د عرصههاي ديپلماتيك نيز خود را نشان داده است. بعد از جنگ دوم خليج فارس، موضع گيريهاي بين المللي نيز بر ارتباط اين دو روند تأكيد كرده، به حدي كه رييس جمهور اسراييل، دستيابي به صلح با لبنان را بدون مذاكره با سريه بعيد دانست و برخي مقامات اسراييل هم بر ارتباط مقاومت در جنوب لبنان و نقش سوريه در آن تأكيد كردند. دولتمردان امريكا نيز تحقق صلح در خاورميانه را بدون مشاركت دمشق بعيد دانستند. معاون وزير خارجه امريكا در امور خاورميانه را بدون مشاركت دمشق بعيد دانستند. معاون وزير خارجه امريكا در امور خاورميانه و سفير سابق اين كشور در اسراييل (مارتين اينديك) تصريح كرد كه كمك سوريه براي حل مشكل لبنان و رسيدن به صلح، اساسي است و رييس جمهور امريكا (كلينتون) تأكيد كرد كه سوريه تأثير مهمي در اجراي روند صلح دارد و بدون حضور اين كشور، صلح در خاورميانه محقق نخواهد شد.[33]
از سوي ديگر، ايهود باراك، نخست وزير اسراييل، حافظ اسد را به انعقاد قرار داد «صلحي شجاعانه» فراخواند. وي خاطر نشان ساخت كه دستيابي به يك را حل پايدار و همه جانبه در خاورميانه، فقط با توافق سوريه امكان پذير است. باراك در صدد بود با اين سخنان به اسد كه مخالف هر گونه راه حلي بدون حضور سوريه است، اطمينان دهد كه نقطه نظرات وي تأمين خواهد شد. باراك ضمن تكرار قصد خود مبني بر عقب نشيني از جنوب لبنان در يك سال آينده، تصريح كرد كه اين عقب نشيني، به موازات مذاكره با دمشق صورت خواهد گرفت.[34] گفتني است كه توافق صلح با سوريه، ميتواند به تحقق يكي از مهمترين وعدههاي انتخاباتي باراك مبني بر عقب نشيني اسراييل از جنوب لبنان، خلع سلاح حزب الله توسط ارتش لبنان و جلوگيري از حملات و نفوذ شبه نظاميان به شمال اسراييل است. اما لبنان بدون موافقت سوريه، اين پيشنهاد را نخواهد پذيرفت، از سوي ديگر، سوريه مايل نيست بدون كسب امتياز، اسراييل را از گرداب جنوب لبنان رهايي بخشد. آشكار است كه اين امتياز، بلنديهاي جولان خواهد بود.[35]
گزينههاي اسراييل در لبنان
اگر حاكميت بلامنازع اسراييل بر خاك فلسطين را هدف اصلي و جوهره سياست رژيم صهيونيستي بدانيم كه حاضر است به خاطر اين هدف از تمام شرايط فلسطيني، عربي و منطقهاي و بين المللي بهره بگيرد، بايد بگوييم كه تصميم اين كشور مبني بر عقب نشيني از جنوب لبنان جدي است و احتمالاً هيچ خدعه و نيرنگي در آن وجود ندارد. فشارهاي داخلي و جهت گيري افكار عمومي در اسراييل نيز اين مدعا را تأييد ميكند. رژيم اسراييل براي اجراي اين قصد خود قطعنامه 425 شوراي امنيت را كه حدود بيست و دو سال پيش صادر شده و تاكنون مورد پذيرش اسراييل قرار نگرفته بود بهترين راه تشخيص داده، اما پيش شرطهايي كه براي اجراي اين قطعنامه مطرح كرده، مورد پذيرش لبنان قرار نگرفته است، مضافاً بر اين كه پيوند دو مسأله لبنان و سوريه امر، را پيچيدهتر كرده است. در مورد اين كه در قبال مسأله لبنان، اسراييل چه راههايي را ميتواند انتخاب كند، كارشناسان اسراييل، هشت گزينه را به شرح زير ذكر كردهاند:[36]
1- آينده، همانند گذشته: كارشناسان اسراييل با طرح اين موضوع كه آنچه تاكنون بوده، آينده نيز همان گونه خواهد بود، چنين استدلال ميكنند كه در مرزهاي شمالي اسراييل، وضع به حدي پيچيده شده كه تكنون نظير نداشته است، دو حقيقت اساسي بر اين وضعيت حاكم است. نخست اين كه هيچ كس ـ نه در بين سياسيون و نه در بين نظاميان ـ اعتقاد ندارد كه در آن جا وضعيت الگو و نمونهاي ايجاد شود، با اين كه همه آنها معتقدند ادامه اين وضع، غير ممكن است و چيزي بايد تغيير يابد، دوم اين كه پيچيدگي اوضاع در اين منطقه و اين واقعيت كه كمربند امنيتي به اين شكل يا به صورت ديگري بايد باقي بماند، لازم است واحدهاي ارتش در منطقه مستقر شوند و به فعاليتهاي روزمره ادامه دهند و تلاشهاي حزب الله را خنثي نمايند تا هموطنان شمال اسراييل در امنيت كامل به سر برند.
2- عقب نشيني يك جانبه: اين گزينه بر اين فرض استوار است كه مسأله لبنان به طور جدي اسراييل را دچار مشكل كرده و هزينههاي مالي و جاني فاواني را بر آن تحميل نموده است. رزمندگان حزب الله نيز قادرند از طريق موشكهاي كاتيوشا به حملات اسراييل پاسخ دهند، بنابراين، يكي از راههاي مناسب، قب نشيني يك جانبه و خداحافظي بازگشت ناپذير از لبنان است. البته هيچ يك از سياستمنداران اسراييل، به طور جدي در پي عملي كردن اين گزينه نيستند، زيرا برخي از نظاميان و سياستمداران اسراييل معتقدند كه خطرات عقب نشيني يك جانبه بيشتر از تحمل وضعيت فعلي است و ممكن است جنگ در مرزهاي شمالي اسراييل تداوم يابد و مقاومت و همپيمانانش، عقب نشيني يك جانبه را خضوع اسراييل در مقابل خودشان تفسير كنند.
3- تغيير آرايش نظامي: برخي از كارشناسان اسراييل بر اين عقيدهاند كه تغيير نحوه استقرار ارتش ممكن است فرصتهاي عملياتي جديدي براي آن فراهم كند. يك منبع عاليرتبه نظامي معتقد است كه ارتش اسراييل بايد با صرف حداقل نيرو و زمان، جنوب لبنان را در اختيار داشته باشد و با ارسال گروههاي نظامي به منطقه براي چند ساعت، عمليات هجومي انجام دهد.
4- پرداخت هزينه از طرف سوريها: اين گزينه، چنين مطرح ميكند كه بايد سوريه هزينه مشكلات جنوب لبنان را بپردازد. به نظر ميرسد اين پيشنهاد، خطرات جدي و احتمال دچار شدن به يك رويارويي كامل با سوريه را در پي داشته باشد.
5- اول لبنان، خروج سازمان يافته: اين گزينه با طرح شعار امنيتي اول لبنان، خروج سازمان يافته، اين گونه طرح ميكند كه اسراييل بايد از طريق ميانجيگري خارجي ـ اساساً امريكا ـ براي استقرار ترتيبات امنيتي جديد، قرار دادي با نيروهاي قانوني لبنان امضا كند. انتقال حاكميت مناطق اشغالي به نيروهاي نظامي دولتي لبنان و يا نيروهاي عربي، بايد سازمان يافته و طي زمانبندي مشخص انجام پذيرد. از نقطه نظر امنيتي اسراييل، نقاط ضعف اين پيشنهاد، ترديد در تضمين امنيت مرزهاي شمالي اسراييل نامعلوم بودن سرنوشت ارتش جنوب لبنان (مزدوران طرفدار اسراييل) است.
6- توسعه كمربند امنيتي: اين انتخاب، به دور كردن نيروهاي مقاومت تا مسافت 42 كيلومتر ميانجامد و البته نگرانيها و ترسةاي خاص خود را نيز به دنبال خواهد داشت. گذشته از عكس العمل حزب الله و مقاومت، شرايط داخلي اسراييل، آمادگي اين حمله و اشغال جديد را ندارد.
7- اول سوريه، بعد لبنان: برخي از كارشناسان اسراييل بر اين باورند كه مشكل اصلي و مانع بزرگ، سوريه است. اسراييل بايد ابتدا در مورد جولان با سوريه به توافق برسد، سپس به حل مسأْله لبنان اقدام نمايد.
8- انجام عمليات نظامي گسترده در لبنان: اين گزينه، اقدام به عمليات نظامي گسترده از سوي اسراييل را پيشنهاد ميكند. اين گزينه، بارها توسط اسراييل آزمايش شده است كه ميتوان به عمليات ليطاني 1978، عمليات امنيت الجليل 1982، عمليات تسويه حساب 1993 و عمليات خوشههاي خشم در سال 1996 اشاره كرد. اين گزينه، بسيار تسويه حساب 1993 و عمليات خوشههاي خشم در سال 1996 اشاره كرد. اين گزينه، بسيار مشكل است و ابعاد آن قابل پيش بينياند. چنان كه خود اسراييليها بنا به تجربه تاريخي اعتقاد دارند كه هيچ چيز در لبنان آسان نيست و هر گزينهاي خطرات خاص خود را در پي دارد.
برخي از كارشناسان و صاحبنظران بين المللي نيز گزينههايي براي اسراييل در نظر گرفتهاند و معتقدند در شرايط فعلي، براي حل مسأله لبنان، اسراييل ميتواند و ممكن است يكي از اين راهها را انتخاب نمايد. اين گزينهها عبارتند از:[37]
1- تهديد به تخريب تأسيسات زيربنايي لبنان، كه اين كشور بعد از جنگ، آنها را بازسازي كرده است.
2- گسترش سرزمينهاي اشغالي در جنوب لبنان و بقاع غربي، به حدي كه ساكنان منطقه الجليل از آتش توپخانه و موشك نيروهاي مقاومت در امان باشند.
3- انجام حملات و عمليات كوچك تحذيري و توجيه اين حملات براي ايجاد مجال جديد در عرصه روابط منطقهاي و بين المللي براي اداره جبهه نظامي.
4- انجام عمليات بزرگ، بمبارانهاي شديد و حمله به شمال مناطق اشغالي، همانند چهار عمليات بزرگ كه اسراييل در سالهاي 1978، 1982، 1993 و 1996 انجام داد.
5- مورد حمله قرار دادن اهداف سوريه در لبنان يا در خود سوريه، تا از فشارها و سنگ اندازيهاي دمشق جلوگيري شود.
6- بازگشت به سر ميز مذاكره با دو محور سوريه و لبنان و حل توأم جنوب لبنان و جولان، تا رضايت سوريه به عنوان يكي از طرفهاي اصلي مناقشه و عامل صاحب نفوذ در لبنان تأمين شود.
7- عقب نشيني يك جانبه و بدون قيد و شرط از جنوب لبنان، بدون در نظر گرفتن هيچ گونه تعهدات و ترتيبات امنيت. اگر چه اين راه، مورد پذيرش برخي دولتمردان اسراييل است، ولي به علت بازتابهاي سياسي اجتماعي آن، درباره آن اجماع نظر وجود ندارد. بدون ترديد، انتخاب هر كدام از راههاي فوق، آثار و تبعات خاص خود را به دنبال خواهد داشت.
لبنان، قرباني تشتت اعراب
از حقوق مسلم لبنان است كه از سازمان ملل متحد بخواهد به استناد قطعنامههاي متعدد شوراي امنيت، رژيم صهيونيستي را به عقبنشيني از خاك لبنان مجبور نمايد. اسراييل به بهانههاي مختلف، عقبنشيني را به تأخير مياندازد تا آن را با ترتيبات امنيتي و سياسي جديدي ربط دهد و از اين رهگذر، امتيازات تازهاي به دست آورد. اگر كمكها و حمايتةاي پايان ناپذير امريكا و اسراييل از يك سو و تشتت و پراكندگي جهان عرب از سوي ديگر وجد نداشت، اسراييل نميتوانست تا اين حد قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل را زير پا گذارد و به ناحق، بخش عظيمي از كشور ديگر را در اشغال خود داشته باشد.[38] گذشته از مواضع حزب الله، نگرش رسمي دولت لبنان نيز دچار تحول شده است. اين كشور در اجلاس 1991 مادريد بر اجراي جداگانه قطعنامه 425 پافشاري ميكرد، بعدها بر اتحاد روند گفتگوهاي صلح لبنان و سوريه تأكيد كرد و سر انجام به عقب نشيني همزمان نيروهاي اسراييلي از جنوب لبنان و جولان قايل گرديد.[39]
مقاومت در جنوب لبنان كه عمدتاً در شيعيان اين منطقه و بخصوص گروه حزب الله خلاصه ميشود، توانسته نقش جدي در اين منطقه ايفا كند و معادلات منطقهاي را تغيير دهد، به گونهاي كه گاهي مواضع و عملكرد حزب الله، مستقل از مواضع رسمي دولت لبنان مورد بحث قرار ميگيرد. اگر چه اين گروه اعلام كرده تابع دولت لبنان بوده و به قوانين اساسي و عادي اين كشور، پايبند خواهد بود. مقاومت در مقابل اشغال، عملي مشروع و قانوني است كه با اصل حق تعيين سرنوشت در حقوق بين الملل مطابقت دارد. مقاومت لبنان در مقابل اشغالگران اسراييل، عمل تروريستي به حساب نميآيد و در تاريخ روابط بين الملل نيز چيز جديدي نيست. رييس مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مصاحبه با مجله «الحوادث» تأكيد كرد كه: «توقف عمليات مقاومت در گرو رفتار اسراييليهاست، در واقع، مقاومت توجيه دارد. در جنوب لبنان، اين «اشغال» بود كه «مقاومت» را به وجود آورد. اسراييليها بايد از لبنان عقب نشيني كنند تا هيچ مشكل ملي بين لبنان و اسراييل باقي نماند.»[40] آنچه بر پيچيدگي ديدگاه حزب الله ميآفزايد، اين است كه رهبراي اين گروه، آينده مقاومت را پس از عقب نشيني به روشني بين نميكنند و از دادن هر گونه تضمين امنيتي به اسراييل خود داري ميكنند.[41] شايد به دليل اين كه مبارزه با اسراييل با اعتقادات ديني حزب الله پيوند خورده است، مقامات اسراييل نگران ادامه مبارزه اين گروه، حتي بعد از عقب نشيني هستند.
با توجه به نقطه نظر و اهداف مشترك دولت لبنان و حزب الله، اسراييل تهديدات، تجاوزات، حملات و فشارهاي زيادي بر دولت لبنان وارد آورد تا دولت اين كشور مواضع، اهداف و استراتژيهاي خود را از حزب الله جدا سازد، ولي موفقيت چنداني به دست نياورد.[42] البته، دولت لبنان نيز در مقابل اشغالگران اسراييل هيچ اشارهاي جز تمسك به مقاومت مردمي براي فشار بر اشغالگران ندارد. مقاومت در جنوب لبنان، نيروهاي متجاوز اسراييلي را به استيصال كشانده است و در معادلات منطقهاي و بين المللي، تأثيرات مهمي بر جاي نهاده و جايگاه بالايي براي خود به ثبت رسانده است، به گونهاي كه طرفهاي اصلي مذاكره نميتوانند اين جايگاه را ناديده بگيرند.
گزينههاي لبنان
آيا لبنان به مقاومت خود ادامه خواهد داد و لبنانيها در يك قضيه عربي در غياب همبستگي اعراب، همچنان بر استمرار تقديم قرباني اتفاق نظر دارند؟ بهايي كه لبنان براي اين مقاومت ميپردازد چيست؟ حدود آن تا كجاست؟ و تا چه زماني ادامه خواهد يافت؟ مردم لبنان تا كي بايد اين شرايط سخت داخلي را تحمل كنند؟ آيا جنوب لبنان در گروي اسراييل است تا با تمسك به آن، صلح مورد نظر خود را بر لبنان و سوريه تحميل كند؟ يا اين كه اسراييليها در جنوب در گروي مقاومت اسلامي هستند و به گردابي گرفتار آمدهاند كه نميتوانند از آن رهايي يابند؟ به هر حال، دولت لبنان با مسأله پيچيده و معادلهاي چند مجهولي روبه روست كه پاسخ به هر يك از آنها با چند وجه ديگر روبرو خواهد شد. دولت لبنان قبل از اين كه بخواهد در مقابل اسراييل گزينهاي را انتخاب كند، بايد در مقابل حزب الله و سوريه، يكي از گزينههاي زير انتخاب نمايد:
1- دولت لبنان بايد تصميم بگيرد كه آيا حزب الله را تأييد كند و كمابيش نظرات اين گروه را در تصميم گيريها و سياستگذاريها ـ چه قبل از صلح و عقب نشيني اسراييل و چه بعد از آن ـ مد نظر داشته باشد و اجمالاً امتيازاتي نيز بپردازد. يا اين كه خود را از اين گروه جدا سازد. به نظر ميرسد دولت لبنان راه اول، يعني تأييد حزب الله و مشاركت او در تصميم گيري را گردن نهد. زيرا جان فشانيها و ايثارگريهاي مقاومت و به خصوص حزب الله در جنوب لبنان اسراييل را به زانو در آورده و عرصه را بر او تنگ كرده است. به علاوه، در مذاكرات صلح، مقاومت جنوب، برگ امتيازي در دست دولت لبنان و دليلي جدي بر اشغال لبنان و متجاوز بودن رژيم اسراييل است و بعيد است كه دولت لبنان به آساني اين برگ برنده را از دست بدهد. آنچه به دولت لبنان براي اتخاذ اين راهبرد، اطمينان و قوت قلب ميدهد، اعلام حزب الله مبني بر حمايت از دولت مركزي، اطاعت از دولت و زمين گذاشتن سلاح بعد از خروج اشغالگران خواهد بود.
2- گزينه دوم لبنان، در مقابل سوريه است. آيا دولت لبنان خواهان وحدت مذاكرات است و تحت هر شرايطي حاضر است در كنار سوريه باقي بماند؟ يا اگر منافع ملي او ايجاب كند، حاضر است به تنهايي با اسراييل كنار بيايد؟ به هر حال، در وضعيت كنوني، دولت لبنان وحدت مذاكرات و عقب نشيني توأم از جنوب لبنان و جولان را اعلام كرده است. مهمترين دليل اتخاذ اين سياست از سوي لبنان، منوط كردن عقب نشيني به تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد از سوي اسراييل است، ولي به نظر ميرسد اگر اسراييل خواهان هيچ ترتيب امنيتي جديد نباشد، يا بدون هيچ گونه قيد و شريط خاك لبنان را ترك كند، از سوي لبنان مورد استقبال قرار گيرد. لبنان، آخرين بازمانده بي مهري اعراب و قرباني تشتت و پراكندگي آنان است و بعيد است تحت هر شرايطي، منافع ملي خود را با جولان پيوند بزند. البته، لبنان براي اين انتخاب خود يك مشكل اساسي خواهد داشت و آن، عدم تمايل دمشق به جداسازي مذاكرات است، كه با توجه به نفوذ سوريه در جنوب لبنان، ممكن است مشكلاتي براي دولت لبنان پديد آيد. دولت لبنان قبل از انتخاب اين گزينه، حداقل كاري كه بايد انجام دهد اين است كه موافقت رهبران شيعيان لبنان و به خصوص، دبير كل حزب الله را جلب نمايد.
3- گزينهةاي بعدي دولت لبنان در مقابل اسراييل خواهد بود. اگر اسراييل كماكان به اشغال لبنان و حملات هوايي و زميني محدود ادامه دهد، احتمالاً مواضع دولت لبنان و مقاومت در جنوب نيز به صورت فعلي ادامه خواهد يافت و دولت لبنان سعي خواهد كرد از تمام شرايط و اهرمهاي منطقهاي و يا بين المللي و از جمله، وحدت مذاكرات لبنان و سوريه بهره بگيرد.
4- اگر رژيم صهيونيستي، عقب نشيني را به ترتيبات امنيتي جديد مشروط سازد، دولت لبنان سعي خواهد كرد جريان وحدت مذاكرات و حل توأم مشكل لبنان و سوريه را با جديت بيشتري دنبال كند و جنوب و جولان را به هم گره بزند، تا امتيازي به دولت اسراييل ندهد. اگر چه به نظر ميرسد با توجه به مشكلات داخلي سوريه، بيماري اسد و مسأله جانشيني وي، دمشق تمايل دارد مسأله جولان هر چه زودتر حل شود و اگر منافع خود را تأمين شده بيابد چه بسا لبنان را در اين مناقشه تنها گذارد.
5- اگر اسراييل بدون قيد و شرط، لبنان را ترك كند و تمام نيروهاي خود را از جنوب لبنان خارج سازد و ارتش جنوب لبنان (تحت حمايت اسراييل) را به حال خود واگذارد، لبنان منافع ملي خود را را تأمين شده خواهد يافت و به اهداف خود خواهد رسيد. در اين صورت، احتمالاً دولت لبنان ترجيح ميدهد سوريه را به حل خود واگذاشته، در جهت سازندگي خرابيهاي جنگ، تحكيم حاكميت سياسي تثبيت اوضاع داخلي خود كوشش نمايد. اين گزينه كه احتمالاً بهترين انتخاب براي انتخاب نمايد، زيرا در پي كسب امتياز و تضمين امنيت شمال كشور خود است. مشكل دوم، جلب رضايت حزب الله و رهبران شيعيان لبنان براي اين انتخاب است كه چندان دست نيافتني به نظر نميرسد. زيرا سوريه در ميان حزب الله از نفوذ برخوردار است و بعيد است رهبران حزب الله سوريه را در اين مناقشه تنها بگذارند.
نتيجه گيري
كشور لبنان، از سال 1949 كه مورد تجاوز اسراييل قرار گرفت تاكنون بارها تا مرز نابودي كامل پيش رفته است. نيروهاي اسراييل هر زمان كه اراده كردند، بخشهايي از خاك اين كشور را به اشغال خود درآوردند، يا اهدافي را در لبنان مورد حمله قرار دادند، يا در امور داخلي اين كشور دخالت نمودند. اگر چه موضع گيريها و قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل در خصوص لبنان قابل توجه و روشن است، ولي آنچه توانست اشغالگران را به استيصال بكشاند و به عقبنشيني وادارد، نه قطعنامههاي شوراي امنيت و نه حمايت و پشتيباني اعراب در اين مناقشه عربي است، بلكه مقاومت مردم از جان گذشته در جنوب لبنان است. به خصوص حزب الله كه اسراييل را در چنان مخمصهاي قرار داد كه هم اكنون در پي بهانهاي براي خروج سريع از لبنان است. زيرا رژيم صهيونيستي، چه در داخل و چه در سطح نظام بين الملل، با سئوالات متعددي روبه روست كه پاسخ آنها نميتواند چيزي جز خروج از لبنان باشد.
رژيم اسراييل، قطعنامه 425 شوراي امنيت را بهترين مبنا براي عقب نشيني يافت و پس از بيست و دو سال آن را مورد پذيرش قرار داد. مهمترين عاملي كه اين عقب نشيني را تاكنون به تأخير افكنده است، عدم اطمينان اسراييل از امنيت مناطق شمالي اين كشور پس از خروج از جنوب لبنان است. ترس اصلي اسراييل، از رزمندگان حزب الله ناشي ميشود كه مبارزه با اسراييل نه فقط به خاك، كه مبارزه با اسراييل نه فقط با خاك، كه با مباني اعتقادي آنها پيوند خورده است. بنابراين، اسراييل در پي كسب تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد براي اطمينان از امنيت شمال خود پس از عقب نشيني است. اسراييل نميخواهد منطقهاي را كه هزينههاي مالي و جاني فراواني براي آنها صرف كرده است و به آساني ترك كند، بلكه درصدد است در قبال اين هزينهها، امتيازي هم به دست آورد تا در عرصهةاي داخلي و ديپلماسي، بخشي از شكست خود را نيز جبران نمايد.
دولت لبنان نيز، اين استدلال كه در قطعنامه 425، هيچ ترتيب امنيتي پيش بيني نشده است، از دادن هر گونه تعهدات و تضمينهاي امنيتي به اسراييل خودداري ميكند. مشكل ديگر اسراييل، پيوند مسئله جنوب لبنان با بلنديهاي جولان است. به خصوص كه مقامات دو كشور لبنان و سوريه، به طور مكرر به عقب نشيني توأم نيروهاي اسراييلي از اين دو منطقه و تلازم روند گفتگوها تأكيد كردهاند. پيوند جنوب لبنان و جولان، امر را به اسراييل پيچيدهتر كرده است. دولت لبنان با توجه به برگ برندهاي كه ازقبل مقاومت جنوب در دست دارد، ترجيح ميدهد: اولاً هيچ گونه تضمين و ترتيب اميني جديد را قبول نكند، ثانياً بر پيوند جنوب و جولان تأكيد ورزد تا هم قدرت ديپلماسي خود را بالاتر ببرد و هم اسراييل را با مشكل پيچيدهتري مواجه سازد، اما اگر رژيم اسراييل حاضر شود بدون هيچ گونه قيد و شريط جنوب لبنان را ترك كند، احتمال ميرود مورد استقبال دولت لبنان قرار گيرد. بعيد است با توجه به تنها ماندن لبنان در يك مناقشه فراگير عربي و تحمل ويرانيها، خسارات فراوان و مشكلات داخلي، بيروت مجدداً سرنوشت خود را با دمشق گره بزند.
[1] كمال حماد، «مسؤوليه اسراييل الدوله عن عدوانها المستمر علي لبنان»، شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 74.
[2] ر. ك: ديويد هرست، تفنگ و شاخه زيتون، ترجمه رحيم قاسميان، تهران: چاپ و نشر بنياد، 1370، ص ص 4 ـ 481.
[3] محمود سويد، «هل ثمه فرصه حقيقه لتحرير الجنوب اللبناني؟» شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 8 ـ 7.
[4] همان.
[5] عدنان السيد حسين، الاختلال الاسراييلي في لبنان، بيروت: مركز الدراسات الاستراتيجيه و البحوث و التوثيق، 1998، ص ص، 21 ـ 20.
[6] همان.
[7] منظور شوراي امنيت، شبه نظاميان مزدور لبناني بود كه با ارتش اسراييل همكاري ميكردند.
[8] همان.
[9] در مورد اهداف و استراتژيهاي كلان اسراييل ر. ك: غازي اسماعيل ربايعه، استراتژي اسراييل، محمد رضا فاطمي، تهران: نشر سفير، 1368.
[10] در مورد بخشي از سياستهاي مقطعي و كوتاه مدت اسراييل ر. ك: رابينوويچ، جنگ براي لبنان، جواد صفايي غلامعلي رجبي يزدي، تهران: نشر سفير 1368، ص ص 227 ـ 219.
[11] يان بلك ـ بني موريس، جنگهاي نهايي اسراييل، جمشيد زنگنه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، ص 444.
[12] نعام چامسكي، مثلث سرنوشت ساز، ترجمه عزت الله شهيدا، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، ص ص 284 ـ 255.
[13] ديويد هرست، پيشين، ص 470.
[14] محمود سويد، پيشين، ص 10.
[15] همان.
[16] محمود حيدر، الخيارات الاسراييليه في لبنان» و شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 60.
[17] شورايي متشكل از وزيران وزارتخانههاي استراتژيك مثل كشور، دفاع، خارجه و مانند آن
[18] همان، ص ص 3 ـ 61.
[19] همان، ص ص 63 ـ 59.
[20] همان، ص ص 64 ـ 63.
[21] همان، ص 70.
[22] همان.
[23] مصاحبه با يوسي بيلين تحت عنوان “Le Role Decisif de l,opinion” ترجمان سياسي، شماره 176 مورخ 31/1/1378، به نقل از: اكسپرس، شماره 2488، 11 مارس 1999.
[24] ترجمان سياسي، شماره 192 مورخ 19/5/78 به نقل از فاينشينال تايمز، 16 ژوئيه 1999، تحت عنوان:
James Schofield “ Assad feels pressing need for middle east peace”
[25] موارد 3 و 4 و 9 از: «عقب نشيني مشروط از جنوب لبنان»، ترجمه اسماعيل اقبال، روزنامه اطلاعات، شماره 21377، مورخ 16 تيرماه 77، ص 12. به نقل از الهدف، شماره 1279.
[26] براي ديدن متن كامل اين قطعنامه ر. ك: عدنان السيد حسين، پيشين، ص 37.
[27] عدنان السيد حسين، «القرار 425ديبلو، ماسيأ» شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 27.
[28] هيثم مزاحم، «مقاومت در جنوب لبنان، قطعنامه 425، حزب الله و سوريه»، حجت رسولي، فصلنامه مطالعات خاورميانه، شماره 18، تابستان 1378، ص 104.
[29] «دشمنان صلح»، ترجمان سياسي، شماره 178، 15 تيرماه 1378 ص 28، به نقل از ليبراسيون، 27 ژوئن 1999، تحت عنوان:
“Le sabotage d,une paix qui se profile”
[30] هيثم مزاحم، پيشين، ص 114.
[31] 31 همان، ص 104.
[32] «گفتگو با شيخ محمد مهدي شمس الدين»، ترجمان سياسي، شماره 196، 23 شهريور ماه 1378، به نقل از مجله: الحوادث، شماره 22، 13 اوت 1999.
[33] عدنان السيد حسين، «القرار 425 ديبلو ما سياـ» پيشين، ص 30.
[34] «همپيماني باراك و اسد براي صلح شجاعانه»، ترجمان سياسي، شماره 187، 15 تيرماه 1378، ص 28 به نقل از ليبراسيون، 24 ژوئن 1999، تحت عنوان:
Ehund Barak pour la paxi des brave avec Hafez el J Assad
[35] ترجمان سياسي، شماره 188، 22 تيرماه 1378، ص 17
[36] محمود حيدر، پيشين، ص ص 8 ـ 67.
[37] محمود سويد، پيشين، ص 10./هيثم مزاحم، پيشين، ص 115،/ محمود حيدر، پيشين ص 60.
[38] عدنان السيد حسين، الاحتلال الاسراييلي في لبنان، پيشين، ص 19.
[39] هيثم مزاحم، پيشين، ص 115.
[40] ترجمان سياسي، شماره 196.
[41] هيثم مزاحم، پيشين، ص 110.
[42] همان، ص 114
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی 1385ساعت 19:54 توسط حسین | نظر بدهی
وچشم اندازهاي آينده
علي اكبر عليخاني
مقدمه
لبنان، كشوري است كه بيش از نيم قرن سابقه درگيري و جنگ ويرانگر و نابرابر با رژيم اسراييل را دارد. جنوب لبنان كه با شمال فلسطين اشغالي هم مرز است، در طول تمام اين نيم قرن، شاهد حملات هوايي، زميني، توپخانه و كشتار و قتل عامهاي بيشماري از سوي نيروهاي رژيم صهيونيستي بوده است. بيروت، پايتخت لبنان، بارها مورد حمله و حتي محاصره نيروهاي اسراييل و شبه نظاميان طرفدار آنها قرار گرفته و در بعضي دورهها، اين كشور به مخروبهاي تبديل شده كه در اوج هرج و مرج، هر گروه و دستهاي در پي تأمين مطامع و خواستههاي خود بوده است. مقصر اصلي تمام اين ويرانيها، مرجعي جز ژيم اسراييل نبوده ونيست.
هم اكنون پس از يك دوره آرامش نسبي در نواحي شمالي و مركزي، دولت لبنان توانسته حاكميت سياسي و استيلاي خود را بر كشور بازيابد و خرابيهاي ناشي از جنگ را بازسازي نمايد و وارد دوران تثبيت و توسعه گردد، اما جنوب اين كشور، همچنان تحت سيطره اشغالگران اسراييلي و شاهد جنگ و گريز و حملات متقابل مقاومت است. مقاومت در جنوب تقريباً توانسته اسراييل را به زانو در اورد و آنها را مجبور به جستجوي راهي براي خروج از اين منطقه نمايد، ولي رژيم صهيونيستي پس از سالها اشغال و صرف هزينههاي مالي و جاني، تمايل ندارد كه به آساني و بدون كسب هر گونه امتيازي، جنوب لبنان را ترك گويد.
اين مقاله، پس از بررسي اجمالي روند اشتغال لبنان، هدف اسراييل از اشغال اين كشور، نگاهي به معاهدات بين دو كشور و قطعنامههاي صادره شوراي امنيت در خصوص اين مناقشه، به مهمترين مسأله مورد بحث، يعني عقبنشيني پرداخته است. ضرورت عقب نشيني نيروهاي اسراييلي، عقب نشيني مشروط و قطعنامه 425 به عنوان مبناي عقب نشيني، از جمله مباحث اين قسمت به شمار ميروند. در ادامه مقاله، تلازم دو روند صلح لبنان ـ سوريه مورد بحث قرار گرفته، در پايان، گزينههايي كه اسراييل امكان انتخاب آنها را دارد و گزينهاي كه دولت لبنان در قبال رژيم اسراييل و سوريه ميتواند آنها را در برگيرد، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتهاند.
روند اشغال لبنان، با نگاهي به قراردادها و قطعنامهها
در سال 1948، هنگامي كه براي ايجاد دولت اسراييل، هزاران تن از مردم فلسطين كشته و آواره شدند، بخشهايي از جنوب لبنان نيز توسط متجاوزان اشغال گرديد. اهالي روستاي «حولا» در جنوب لبنان، قتل عام شدند و از همان سال، عداوتها و دشمنيهاي رژيم اسراييل با لبنان آغاز گرديد كه به طور مستمر تاكنون نيز ادامه دارد. قرار داد متاركه كه در سال 1949 بين لبنان و اسراييل منعقد شد، نقشه جديدي براي مرزهاي لبنان ارايه كرد كه به موجب آن، مساحت گستردهاي از سرزمينهاي لبنان در روستاهايي همچون يارون، رميش، عيترون، بليدا، ميس الجبل، حولا، عديسه، كفر كلا و ... در اختيار رژيم اشغالگر قدس قرار گرفت. در جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در سال 1967، با اين كه لبنان شركت نكرد، ولي از دشمني و تجاوز اسراييل در امان نماند. اين رژيم از جنوب لبنان به عنوان محور اصلي براي حمله هوايي به سوريه استفاده كرد. در اين جنگ، لبنان هزينه سنگيني پرداخت كه دهها كشته، صدها مجروح و دهها هزار آواره از آن جمله است. مساحت وسيعي از زمينهاي جبل شيخ و هضبه غربي نيز تحت سيطره اشغالگران اسراييل درآمد.[1]
در تهاجم وسيع اسراييل به جنوب لبنان در سال 1982 كه بر اساس طرح شارون انجام پذيرفت، بخش عظيمي از خاك لبنان به اشغال اين رژيم در آمدو حدود دو ماه و نيم، بيروت در محاصره نيروهاي اسراييلي قرار گرفت كه در نهايت براي حفظ لبنان، منجر به خروج چريكهاي فلسطيني از اين كشور شد.[2] جنوب لبنان از دهه هفتاد به بعد، صحنه چهار عمليات بزرگ از جانب ارتش متجاوز اسراييل بود كه عبارتند از:
عمليات « ليطاني» در سال 1978،
عمليات «امنيت الجليل» در سال 1982،
عمليات «تسويه حساب» در سال 1993،
عمليات «خوشههاي خشم» در سال 1996.
اينها غير از حملات محدود و روزمره اشغالگران اسراييلي است كه به طور معمول، جنوب لبنان را مورد حمله هوايي و زميني قرار ميدهند و تأسيسات و اماكن و مزارع را به نابودي ميكشانند. نيروهاي چند مليتي و نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل متحد نيز از سال 1978 وارد جنوب لبنان شدند. بدين ترتيب، جنوب لبنان، انواع مبارزهها و مقاومتها به خود ديده است؛ از مقاومت لبانيها و فلسطينيها گرفته، تا مبارزه و مقاومت اعراب و افراد بيدين و متدين و در نهايت، مسلمانان و شيعيان كه هم اكنون پرچم مقاومت را برافراشتهاند و جنوب لبنان را جزئي از معادلات منطقهاي قرار دادهاند كه فقط شأن لبناني ندارد.[3]
لبنان تاكنون معاهدات و قراردادهاي متعددي با اسراييل منعقد كرده است كه موضوع اصلي تمام آنها جنوب لبنان است، از جمله اينها ميتوان به قرارداد متاركه 1949ُ، قرارداد قاهره 1969، قرارداد 17 ايار/مه 1983، تفاهمنامه تموز/يوليو 1993 و تفاهمنامه نيسان/آوريل 1996 اشاره كرد.[4] شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز قطعنامههاي متعددي در خصوص مناقشه لبنان و اسراييل و به خصوص مسئله جنوب لبنان صادر كرده است. قطعنامه شوراي امنيت به شماره 425-426 مورخ 3/5/1978، از اسراييل ميخواهد از تمام سرزمينهاي لبنان عقبنشيني كند. قطعنامه شماره 467 مورخ 24/4/1980 نيز دخالت اسراييل در لبنان و كمك به نيروهاي مزدور طرفدار اسراييل در جنوب لبنان و تعرض به نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل در اين منطقه را محكوم كرد. قطعنامه شماره 488 شوراي امنيت در تاريخ 19/6/1981، ضمن حمايت از لبنان، از اين كشور خواست واحدهاي ارتش خود را در حوزه عملياتي نيروهاي سازمان ملل متحد در جنوب لبنان مسقر سازد. اين واحدها توانستند از رسيدن ارتش متجاوز اسراييل به مواضعشان در داخل نوار مركزي جلوگيري كنند و سپس انها را از ورود به جنوب لبنان منع نمايند. اين اقدام، منجر به صدور قطعنامه 501 مورخ 25/2/1982 گرديد كه در آن، شوراي امنيت خواستار توقف عمليات نظامي اسراييل و عقب نشيني نيروهاي اين كشور از لبنان شده بود.[5]
اگر چه مسئله عقب نشيني اشغالگران اسراييلي از لبنان از قبل از سال 1982 مطرح بود، ولي به دنبال حمله گسترده اسراييل به لبنان در اين سال، مسئله عقلنشيني از لبنان با تأكيد بيشتري مورد بحث قرار گرفت و قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل كه خواهان عقبنشيني كامل و فوري از جنوب لبنان بود، به حد تواتر رسيد. روز اول حمله اسراييل در 5 ژوئن 1982، شوراي امنيت طي قطعنامه 508 خواستار آتش بس فوري در جنوب لبنان شد و چند روز بعد، طي قطعنامه 509 از اسراييل خواست كه نيروهاي نظامي خود را فوراً از لبنان خارج سازد و پس از مدت كوتاهي، طي قطعنامه 515 مورخ 29/7/1982، از اسراييل خواست كه فوراً دست از محاصره بيروت ـ پايتخت لبنان ـ بردارد. سپس شوراي امنيت با تأكيد بر درخواست خود مبني بر عقبنشيني اسراييل از لبنان، طي قطعنامه 517 مورخ 4/8/1982، براي اين عقبنشيني زمان تعيين كرد و طي قطعنامه 520 مورخ 17/9/1982، درخواست خود را مبني بر بازشت رژيم اشغالگر قدس به مواضع ابقش، تكرار كرد.[6]
متأسفانه بايد اذعان كرد كه هيچ يك از قطعنامههاي فوق، نه تنها نتوانستند اسراييل را به عقب نشيني از جنوب لبنان وادار سازند، بلكه متجاوزان اسراييلي با گستاخي بيشتري به حملات و كشتار و تخريب خود ادامه دادند. به حدي كه نيروهاي بين المللي پاسدار صلح و نيروهاي اعزامي سازمان مل متحد نيز از اين حملات در امان نماندند. تا اين كه شوراي امنيت مجبور شد در قطعنامه 587 مورخ 23/9/1986، تعرض اسراييليها به نيروهاي سازمان ملل را محكوم سازد و بار ديگر، بر لزوم عاري بودن جنوب لبنان از هر گونه نيروي نظامي كه مورد تأييد دولت لبنان نيست، تأكيد نمايد.[7] اگر چه شوراي امنيت سازمان ملل طي قطعنامههاي متعدد، هموازه خواستار عقبنشيني اسراييل از جنوب لبنان بوده است، ولي هيچگاه يك اقدام جدي در اين راستا به عمل نياورده است. شوراي امنيت سازمان ملل بايد به اهرمهاي اجرايي قطعنامههاي خود نيز ميانديشيد كه اولين و سادهترين آنها، ممانعت از كمكهاي مستمر و سيلاساي امريكا به اسراييل بود. دومين اهرمي كه شوراي امنيت ميتوانست از آنها استفاده كند، مرتبط ساختن مسئله عقب نشيني اسراييل از لبنان با پيشرفت مذاكرات اعراب و اسراييل و تلاشهاي صلحجويانه در خاورميانه بود، ولي هيچ يك از اين اهرمها و ابزارها را مورد توجه قرار نداد. ظاهراً واقعيت امر چنين نشان مي دهد كه فشارهاي مقاومت در جنوب لبنان در حمله به نيروهاي اسراييل، از تمام قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل كارآمدتر بود، زيرا توانست در سال 1985 اشغالگران را به عقبنشيني از بخشهايي از خاك لبنان وادار سازد.[8]
اهداف اسراييل از حمله به لبنان
همزمان با تشكيل رژيم اسراييل و كشته و آواره شدن فلسطينيها، لبنان نيز مورد تجاوز قرار گرفت. با توجه به طولاني بودن مناقشات و درگيريهاي لبنان و اسراييل، شايد نتوان اهداف و سياستهاي همگون و يكدست براي اسراييل برشمرد، بنابراين، اهداف و سياستهاي اين رژيم در حمله به لبنان و تداوم اشغال جنوب آن را ميتوان به دو دسته كلي تقسيمبندي كرد. اگر چه هر دو دسته معمولاً در طول هم و در يك راستا قرار دارند:
1- اهدافي كه در قالب اهداف در استراتژيهاي كلان رژيم صهيونيستي[9] ميگنجد و با آن اهداف و استراتژيها قابل تأويل و تفسير است.
2- اهداف و سياستهايي كه تابع شرايط زماني و مكاني است[10] و متناسب با تصميمگيريهاي بازيگران مقابل و اوضاع منطقهاي بينالمللي، در تغيير و تحول است.
اگر بخواهيم مجموع اهداف اسراييل در لبنان را در طول حدود نيم قرن، تجزيه و تحليل نماييم، بايد تقسيم بنديهاي متنوع و متعددي از اهداف داخلي، خارجي و منطقهاي، بين المللي كوتاه مدت، ميان مدت، بلند مدت و ... ارايه دهيم و هر كدام از اين اهداف را با هر مقطع زماني و با عمليات، اقدامات و عملكردهاي اسراييل پيوند بزنيم كه تمام اينها از حوصله بحث ما خارج است. به طور اجمالي بايد گفت كه يكي از اهداف مهم اسراييل، اضمحلال و نابودي چريكهاي مبارز فلسطيني و ساف بود كه پس از در هم شكسته شدن قدرت فلسطينيها توسط شاه حسين در سپتامبر سياه 1970، در بيروت و جنوب لبنان مستقر شده بودند و حملات خود عليه اسراييليها را ادامه ميدادند. هدف ديگر اسراييليها ايجاد جنگ داخلي در لبنان و برقراري وحدت و پيوند ميان خود و فالانژهاي لبنان بود، تا اسراييل بتواند از طريق آنها منافع خود را در لبنان دنبال نمايد.[11] به تبع پيوند اسراييل با شبه نظاميان و فالانژهاي لبنان، استقرار نظام حكومتي جديد و مورد تأييد اسراييل در لبنان را از اهداف بعدي اين رژيم ميتوان برشمرد. مطرح كردن يك دشمن خارجي و ايجاد جنگهاي محدود با ارتش و كشوري ضعيفتر، عاملي بود كه مي توانست در داخل اسراييل به وحدت ملي و خاموش كردن خداي مخالفان و منتقدان منجر گردد،[12] كه اين نيز ميتوانست به عنوان يكي از اهداف رژيم اشغالگر به شمار آيد.
نكته مهم اين است كه اسراييل در سالهاي اخير چه اهدافي را در جنوب لبنان دنبال كرده و چه سياستهايي را در سر ميپروراند. شايد بتوان سه هدف كلي براي اشغال جنوب لبنان در نظر گرفت كه اسراييل هنوز هم كما بيش اين اهداف را دنبال ميكند:
1- ايجاد كمربند امنيتي: يكي از اهداف اسراييل از اشغال جنوب لبنان، ايجاد كمبربند امنيتي به عرض حدود چهل كيلومتر براي تأمين امنيت شهرها و كهركهاي يهودي نشين شمال اسراييل بود. اين كمربند امنيتي ميتوانست مناطق مذكور را از حملات موشكي و توپخانه فلسطينيها و مقاومت جنوب لبنان مصون نگه دارد.[13] اين هدف اسراييل تا حدود زيادي برآورده شد و هنوز هم پيگيري آن ادامه دارد.
2- تحميل صلح به لبنان و سوريه: اسراييل چنين تصور ميكرد كه با تمسك به اهرم جنوب لبنان ميتواند صلح مورد نظر خود را به لبنان و سوريه تحميل نمايد، ولي دو مسأله، موجب عقيم ماندن اين سياست شد. اول، صلابت سوريه در موضعگيريهايش و تن ندادن به صلح ناعادلانه و بدون ضمانت، دوم، مقاومت شهري و مسلحانه در جنوب لبنان، بخصوص توسط حزب اله، كه تقريباً توانست با فرسايشي كردن جنگ، اشغالگران اسراييلي را به زانو درآورده و با وارد آوردن تلفات مستمر، موجب شود كه اسراييل نتواند فشارهاي داخلي خود را تحمل كند. اگر چه اسراييل هنوز ـ به تعبيري ـ اهرم و برگ برنده جنوب لبنان را در دست دارد، ولي به دلايل فوق، مجبور به تعديل در مواضعش گرديد كه اعتراف به قطعنامه 425 شوراي امنيت و سعي در اجراي آن، از آن جمله است.[14]
3- در گرو داشتن جنوب لبنان در مقابل صلح پايدار: در حال حاضر، دو چيز براي اسراييل در اولويت قرار دارد، اول، امنيت. دوم، آب.[15] دستيابي به هردوي اينها مستلزم ايجاد صلحي پايدار در منطقه است و اسراييل، جنوب لبنان و جولان را به عنوان بهاي پرداختي در مقابل چنين صلحي در گروي خود نگه داشته است و حاضر نيست تا چنين صلحي براي او تضمين نشود از جنوب لبنان و جولان عقبنشيني نمايد. اگر چه به دلايل متعدد، چندان تمايلي هم به باقي ماندن در جنوب لبنان ندارد.
عقب نشيني و ضرورت آن
رژيم متجاوز اسراييل براي دستيابي به اهدافي كه بخشي از آنها مورد بحث قرار گرفت و براي به دست آوردن برخي امتيازات عملي در عرصههاي نظامي، سياسي ـ شامل داخلي، منطقهاي و بين المللي ـ و ديپلماتيك خاك لبنان را اشغال كرد و آن را تداوم بخشيد. سئوالي كه اكنون مطرح ميشود اين است كه در سال 2000، كدام يك از اهداف سابق و تا چه حد به قوت خود باقي ماندهاند. اين سوال، موجب بروز شكاف و مناقشه ميان دولتمردان رژيم اسراييل شده است و بيشترين مناقشه داخلي اسراييليها در مورد جنوب لبنان بر اين نكته متمركز است كه هم اكنون اسراييل چه بهرهاي از اشغال بنان ميبرد. تقريباً اين مسأله روشن شده كه اشغال جنوب لبنان چندان ارتباطي به امنيت اسراييل ندارد.[16] با توجه به توسعه طلبي و برتزري جويي اسراييل از يكسو آسيب پذيري اين رژيم از سوي ديگر، علل و عواملي كه منجر به طرح سئوال مذكور و بروز اختلاف نظر در مورد تداوم اشغال لبنان گرديده، حايز اهميت فراوان خواهد بود.
شايد بتوان مهمترين عامل بروز تشتت و اختلاف نظر ميان سياستمداران اسراييل را در مورد عقبنشيني از لبنان، حملات ايذايي مقاومت در جنوب لبنان، استيصال نيروهاي نظامي اسراييل در اين منطقه و تحمل خسارات مالي و جاني دانست. بارزترين حادثهاي كه در اين زمينه بر تصميمگيري و سياستگذاري نخبگان اسراييل تأثير گذاشت، شكست عمليات كماندويي اسراييل در شهر انصاريه جنوبي، در هفته اول ايلول/ سپتامبر سال 1997 بود. اين حادثه، يك اتفاق ساده نبود و با تمام عمليات اسراييليها و نيروهاي مقاومت تفاوت داشت. تا قبل از اين شكست فاحش، ارتش متجاوز اسراييل فكر ميكرد در جنگ فرسايشي لبنان ابتكار عمل را به دست گرفته است، ولي با اين شكست خود را در ورطهاي يافت كه به مراتب از شرايطي كه در عقب نشيني مشهور خود در سال 1985 در آن گرفتار شده بود، بدتر مينمود. «زئيف شيف» يكي از صاحبنظران نظامي اسراييل معتقد است چنين شكستي ـ كه معمولاً با تعداد كشته شدگان و عدم اجراي مأموريت ارزيابي ميشود ـ در تاريخ واحدهاي ارتش اسراييل بيسابقه است. سئوالاتي كه كارشناسان نظامي اسراييل در اين خصوص مطرح كردند، در ابزارهاي برنامهريزي «وزراي مصغر»[17] و فرماندهان بالاي نظامي و فرماندهي منطقه تشكيل ميكرد. سيل سئوالاتي كه روزناههارتس از محافل كميته عالي تحقيق مطرح كرد، درجه تشكيك را به حد اعلاي خود رساند، يعني استراتژي نظامي اسراييل در جنوب لبنان و تعاملش با وضع امنيت بيثبات اين منطقه را مورد سئوال و خدشه قرار داد.[18]
اگر چه ضرورت عقبنشيني اسراييل از جنوب لبنان از بعد از جنگ 1982 آغاز شده بود و بحث بر سر اين مسئله در سال 1985 به حدي رسيده بود كه تا آن زمان سابقه نداشت و رهبران نظامي اسراييل نيز در جستجوي راهي بهتر براي ترك لبنان برآمده بودند، اما بسياري از اينها ـ غير از آريل شارون ـ بر اين عقيده بودند كه دخالت نظامي در لبنان اشتباه بزرگي است كه غير از خسارات سنگين مالي و جاني، نتيجهاي در پي نخواهد داشت. «يعقوب حسدايي»، سرهنگ بازنشسته بر اين نكته اصرار ميورزيد كه منطق زور ـ كه اساس عقيدهاي را تشكيل ميدهد كه دولت اسراييل بر آن بنا شده است ـ شكست خورده است و «جاوي ياتسيف» دبير كل حزب «مابام» جنگ اسراييل در لبنان را به جنگ مرداني بدون هدف توصيف كرد كه هيچگونه توجيه عقلاني ندارد. اما اين بار قضيه به گونهاي ديگر مطرح شده بود كه اصول استراتژي نظامي اسراييل را به طور عميقتر مورد هدف قرار داده بود. طرح اين مسأله، موجب بروز تناقض اساسي، حتي در داخل حاكمان حزب ليكود گرديد، به حدي كه نتانياهو ـ نخست وزير سابق اسراييل ـ به واقعيت وجود تنگنا و مشكلات در جنوب لبنان اعتراف كرد و در مصاحبه با «فوكس نيوز» گفت: من اولين كسي بودم كه به ترك لبنان رغبت داشتم، ولي نميخواهم به گونهاي لبنان را ترك كنم كه براي شما اسراييل مشكلي به وجود بيايد. البته وي مجدداً به موضع سرسختانه خود برگشت و تصريح كرد كه كساني كه اين سخن بيهوده، يعني عقبنشيني يك جانبه را مطرح ميكنند بدانند كه اگر عملي شود، نيروهاي مقاومت بر انجام عمليات بر ضد نيروهاي اسراييل تشجيع ميشوند.[19]
بدين ترتيب، مخالفتهاي ضمني مقامات اسراييل با تداوم حضور در لبنان ادامه يافت. به نظر ميرسد براي اولين بار است كه تنگناي سياسي و امنيتي اسراييل تا اين حد با هم ملازم شدهاند و شايد بتوان گفت تنگناي سياسي و امنيتي اسراييل تا اين حد با هم ملازم شدهاند و شايد بتوان گفت تنگناي سياسي از طريق مذاكرات و تنگناي نظامي از طريق ضربات هشدار دهنده و حملات مقاومت، هر دو به بنبست زسيده است. برخي جريانات سياسي داخلي اسراييل، خواهان ترك بدون قيد و شرط لبنان در اسرع وقت هستند. يوسي بيلين، نماينده مجلس و يكي از رهبران حزب كارگر با تشكيل تمع سياسي حزبي جديد به نام «جنبش عقبنشيني صلحآميز از لبنان»، هدف اين حركت را گذاشتن حدي براي مسير حماقت ميأاند و تصريح ميكند كه هر روزي كه اسراييل در جنوب لبنان ميگذارند، زايد و موجب خسارت است. هدف اين حركت، اتمام خروج مطلوب از لبنان واداره مذاكرات با سوريه است. وزير امور زير بنايي اسراييل نيز گفت: به خاطر خسارتهاي فراوان، لبنان سختي فراواني براي سراييل ايجاد كرده است و ما بايد هر چه زودتر از اين رنج و سختي خلاص شويم، زيرا ماكرات سوريه نيز بر ما سنگيني ميكند و گاهي مرا به امور نازلي وا ميدارد كه هيچ ضرورتي ندارد.[20]
عقب نشيني مشروط؛ زمين در مقابل صلح
چنان كه گذشت، اسراييل در جنوب لبنان به دلايل عديده و به خصوص مقاومت حزب الله، دچار نوعي استيصال و درماندگي شد كه هم به خاطر فشارهاي داخلي و هم به دليل شرايط بين المللي، ادامه آن وضع را مثمر ثمر نميداند. دولت اسراييل ميخواند به هر صورت كه شده از گرداب جنوب بنان رهايي يابد، اما از سوي ديگر، به چند دليل، دل كندن اشغالگران اسراييل از جنوب لبنان با صعوبت و سختي همراه است.
اولين دليل كه ريشه روانشناختي دارد به توسعه طلبي، تفوق جويي، تمايل به قدرت نمايي و قلدري ازن رژيم در منطقه باز ميگردد. كه با يك احساس رواني برتري نژادي نيز همراه است. اين روحيه، موجب شد كه اسراييل ترجيح دهد هميشه قدرت برتر منطقه باشد، بالقوه توان و امكان زور گويي به ديگران را داشته باشد و ترجيحاً بر قسمتهايي از خاك كشورهاي مخاصم نيز سيطره داشته باشد، در حالي كه عكس اينها براي او به شدت غير قابل تحمل خواهد بود و او را به هر كاري مجبور خواهد كرد.
دليل دوم اين است كه تاكنون اسراييل، هزينههاي مالي و تلفات جاني سنگيني را در جنوب لبنان تحمل كرده است. رها كردن جنوب لبنان، بدون به دست آوردن بهايي در مقابل اين هزينهها، تمام تلاشها و تحمل هزينههاي مالي و جاني اسراييل را در لبنان بيهوده جلوه خواهد داد.
دليل سوم اين است كه اسراييل هميشه در صدد بود كه از جنوب لبنان به عنوان اهرم و برگ برندهاي در صحنههاي مختلف و بخصوص عرصه ديپلماسي استفاده كند. اين عقيده اسراييل كماكان به قوت خود باقي است. در حال حاضر، امنيت و آب براي اسراييل در درجه اول اولويت قرار دارد و دولت اسراييل بر اين باور است كه تنها دستاوردي كه ارزش عقبنشيني از لبنان به آن ميارزد، دستيابي به يك صلح پايدار و تضمين شده در منطقه است تا به اولويتهاي اول خود دست يابد. به همين دليل، حاضر نيست بدون دستيابي به اين اهداف، جنوب لبنان را ترك كند.
سال نو 1998 در اسراييل، با تكرار سخن سابق، يعني عقبنشيني از جنوب لبنان آغاز شد. ميتوان گفت در خصوص عقبنشيني از لبنان، سه طرح مطرح گرديد. اولين كه در اين مورد سخن گفت، «اسحاق مرد خاي» وزير دفاع اسراييل بود كه دربازه عقبنشيني بر اساس قطعنامه 425، به روزنامه «لوفيگارو»ي فرانسه گفت: «اسراييل از مدتها پيش خواستار امضاي معاهده صلح؛ لبنان است. من فقط قراردادي ميخواهم كه تضمين كننده امنيت باشد. ارتش لبنان در جنوب مستقر شود و مسئوليت امنيت را بپذيرد. حضور و وجود ما در لبنان فقط با يك هدف ارتباط دارد و آن، امنيت اسراييل است.»[21] چنان كه روشن است هدف مردخاي، به رسميت شناختن حق حاكميت لبنان بر خاك خود نيست، بلكه بيشتر به دنبال از بين بردن حزب الله لبنان و داخل كردن ارتش جنوب لبنان ـكه تحت نفوذ اسراييل قرار دارد ـ در صفوف نيروهاي مسلح لبنان است.
دومين طرح عقب نشيني، مربوط به آرييل شارون است. وي ابتدا عقب نشيني كه جانبه اسراييل را ـ به شرطي كه حكومت لبنان و ارتش لبنان مسئوليت پر كردن جاي خالي نيروهاي اسراييل را بپذيرند ـ مطرح ميكند. اگر لبنان نتواند امنيت مرزهاي شمالي اسراييل را تأمين كند، دست ارتش متجاوز اسراييل براي هر گونه اقدامي باز باشد و بتواند ساختمانها و تأسيسات زيربنايي، شهرها و واحدهاي نظامي سوريه در جنوب لبنان يا حزب الله لبنان را مورد حمله قرار دهد. سومين طرح عقبنشيني به «يوسي بيلين» يكي از رهبران حزب كارگر ـ اختصاص دارد. وي بر تشكيل يك نظام دفاعي پيشرفته و قابل انعطاف از سوي اسراييل در مرزهاي لبنان تأكيد دارد. وي بر تشكيل يك نظام دفاعي پيشرفته و قابل انعطاف از سوي اسراييل در مرزهاي لبنان تأكيد دارد. وي در طرح خود خواستار قطع ارتباط اسراييل با ارتش جنوب لبنان، صدور قطعنامه از سوي شوراي امنيت براي افزايش نيروهاي حافظ صلح سازمان ملل، استقرار ارتش لبنان در مرزها با هماهنگي نيروهاي بين المللي، ممنوعيت حزب الله از فعاليت در مناطق استقرار ارتش لبنان، التزام حكومت لبنان به پايبندي و عمل به قرارداد متاركه 1949 و هشدار اروپا، امريكا و ژاپن به سوريه براي منزوي ساختن اين كشور در صورت مانع تراشي در روند عقبنشيني شده است. در صورت تحقق شرايط مذكور، عقبنشيني نيروهاي اسراييلي از لبنان در كوتاهترين زمان ممكن انجام خواهد شد.[22]
يوسي بيلين، وزير خارجه كابينههاي اسحاق رابين و شيمون پرز، از طرفداران عقب نشيني يك جانبه اسراييل است و هم اكنون رهبري جنبشي را به عهده دارد كه خواستار ترك مسالمت آميز جنوب لبنان است. وي بر اين اعتقاد است كه اگر چه عقب نشيني از جنوب لبنان زيانهايي براي اسراييل به همراه دارد، اما باقي ماندن در اين منطقه، زيانهاي به مراتب، بيشتري در پي خواهد داشت. او تأكيد ميكند كه: «من هيچ دليل منطقي براي حضور در جنوب لبنان نمييابم و ما همچنان بدون هيچ دليل خاصي لبنان را در اشغال خود داريم.» يوسي بيلين اميدوار است كه افكار عمومي بتواند اين موضوع را به دولتمردان اسراييل بفهماند، زيرا تاكنون مرگ سربازان به عنوان يك امر ضروري و اجتنابناپذير براي دفاع از جليله قلمداد ميشد، ولي امروزه مردم اين اعتقاد را ندارند. او تصريح ميكند كه طي دو سال اخير، آمار هوارداران اين نظريه از هجده درصد به چهل درصد افزايش يافته است.[23] آنچه از سه طرح عقب نشيني مذكور و سخنان بيلين برميآيد اين است كه اسراييل، هم مايل و به نوعي مجبور به عقبنشيني است و هم ميخواهد در قبال آن امتيازي به دست آورد و جنوب لبنان را به آساني از دست ندهد.
بيلين در سخنان خود تأكيد كرد كه اين عقب نشيني بايد در چار چوب قوانين و مقررات انجام پذيرد، بنابراين، قطعنامه 425 شوراي امنيت را مطرح كرد. اين قطعنامه كه در تاريخ 19/2/1978 از سوي شوراي امنيت سازمان ملل صادر شد، در ماه آوريل سال 1998 مورد پذيرش اسراييل قرار گرفت و اين كشور، آمادگي خود را براي خروج از لبنان بر اساس اين قطعنامه اعلام كرد. اولين و بديهيترين سئوالي كه به ذهن متبادر ميشود اين است كه اين وقفه بيست ساله براي چيست، از سال 1978 كه اسراييل بخش وسيعي از سرزمينهاي لبنان را به اشغال خود در آورد، با كمك نظاميان محلي جنوب لبنان كه تحت حمايت اسراييل هستند و نيز پشتيباني دو هزار سرباز اسراييلي، همچنان تاكنون اشغال اين سرزمينها را ادامه داده است. اشغال جنوب لبنان، مسايل و مشكلات روز افزوني براي اسراييل در پي داشت كه بخش مهمي از آنها به خاطر موفقيتهاي حزب الله، اصليترين گروه مقاومت لبنان است. در طول چهار سال گذشته، اسراييل تلفات فراواني از جانب حزب الله متحمل شده كه براي مردم آن پذيرفتني نيست. ايهود باراك با اين كه مخالف عقب نشيني يك جانبه بود، ولي طي مبارزات انتخاباتي خود تعهد كرد كه ظرف يك سال، تمامي نيروهاي اسراييل را از جنوب لبنان خارج كند.[24]
به طور اجمالي، برخي از اهدافي كه اسراييل قبل از عقبنشيني از لبنان در صدد دستيابي به آنهاست و يا ميخواهد مطمئن شود كه بعد از عقبنشيني، اين اهداف محقق خواهد شد عبارتند از:[25]
1- تضمين امنيتي شمال اسراييل: اسراييل به دو دليل بسيار آسيب پذير است، اول، به اين دليل كه كشوري ديگر را اشغال كرده و هيچ گاه از آتش خشم و انتقام مردم آن كشور در امان نخواهد بود. دوم، به اين جهت كه مبارزه با اسراييل و صهيونيسم جنبه اعتقادي و تكليفي براي بعضي فلسطينيها و حزب الله لبنان پيدا كرده و هر لحظه امكان حمله به سربازان يا اماكن اسراييلي وجود دارد. بنابراين، اسراييل در صدد است قبل از عقبنشيني، تضمينهاي قانوني و بين المللي مبني بر عدم حمله چريكهاي فلسطيني از مرزهاي لبنان، عدم حملات توپخانهاي و موشكي حزب الله و عدم حملات ايذايي از سوي حزب الله را به دست آورد.
2- حفظ حق بازگشت به لبنان: اسراييل در پي اين است كه به طور ضمني در صورت ضرورت، حق بازگشت به جنوب لبنان را براي خود محفوظ نگاه دارد. تشخيص اين ضرورت، ميزان عمق نفوذ به خاك لبنان، نحوه نفوذ و مدت زمان باقي ماندن، در اختيار اسراييل خواهد بود. دولت اسراييل با دستيابي به اين هدف، قادر خواهد بود ضريب امنيتي خود و توان بالقوه سركوب مخالفان و دشمنانش را به شدت افزايش بخشد.
3- جدا سازي ارتباط مذاكرات لبنان ـ سوريه: مرتبط بودن روند مذاكرات لبنان و سوريه، و منوط شدن هر يك به ديگري، جريان صلح را تا حدي پيچيده ساخته است. به خصوص كه سوريه اداري اهرمهاي فشاري در جنوب لبنان است و يا اين كه ميتواند آنها با به دست آورد. مرتبط بودن اين دو كشور، قدرتي در مقابل اسراييل ايجاد خواهد كرد كه به نفع هر دوي آنهاست و مصلحت اسراييل در اين است كه بين آنها جدايي افكند و در قدم اول، بحران جنوب لبنان را كه مشكلات فراواني براي او ايجاد كرده است حل نمايد، آنگاه با سوريه وارد مذاكره شود يا برعكس، ابتدا مسأله جولان را حل نمايد و سپس با لبنان وارد مذاكره شود. البته خود اسراييل نيز براي گرفتن تضمينهايي، روند مذاكرات صلح لبنان و سوريه را مرتبط ميبيند و در مواردي ميتواند از آن بهره ببرد، ولي در مجموع، جدا كردن روند مذاكرات دو كشور لبنان و سوريه، منافع بيشتري براي اسراييل دارد و ضرري كه اسرييل از ارتباط مذاكرات لبنان و سوريه متحمل ميكند، بيشتر از سودي است كه عايد او خواهد شد.
4- اعمال فشار بر سوريه: سوريه با مواضع سياسي و ديپلماتيك خود تا حدي توانسته در مقابل مداخلات و نفوذ اسراييل در جهان عرب، سدي ايجاد نمايد. اسراييل در صدد است با حل مسئله جنوب لبنان و قطع نفوذ سوريه از اني منطقه، فشارهايي بر اين كشور وارد اورد و تدابير و اقدامات آن را كمرنگ و خنثي سازد.
5- ايجاد پايگا در جنوب لبنان: با توجه به نفوذي كه هم اكنون اسراييل بر ارتش جنوب لبنان دارد و در قراردادهاي صلح هم تلاش ميكند كه جايگاه هواداران خود در جنوب لبنان را تا حدي مستحكم نمايد. به نظر ميرسد اسراييل در صدد ايجاد پايگاه و داشتن عواملي در جنوب لبنان از خود لبنانيهاست تا بعد از صلح با لبنان، هم بتواند به وسيله آنان، بدون هيچ گونه هزينهاي امنيت مرزهاي شمالي لبنان را تأمين نمايد و هم بتواند با استفاده از آنان، فشارهايي بر سوريه وارد آورد و يا مرزهاي سوريه را مورد تهديد قرار دهد.
6- تلاش براي ايجاد تفرقه و فتنه در لبنان: به احتمال قوي، اسراييل تمايل چنداني به وجود دولت مقتدر و يكپارچه در لبنان ندارد و ثبات و آرامش داخلي اين كشور نيز چندان به نفع اسراييل نيست. به همين دليل، سعي ميكند با ارايه تفسير جديدي از قطعنامه 425، از اين طريق در داخل لبنان نفوذ پيدا كند و احزاب يا گروههاي طرفدار خود را در نظام سياسي لبنان جاي دهد. چنان كه «دوري سمنون» پس از ديداري از واشنگتن و به دنبال نشستي با امين جميل و ميشل عون در پاريس گفت: «بر دولت لبنان لازم است با اسراييل راجع به قطعنامه 425 كه در آن ترتيبات امنيتي در نظر گرفته شده است و حمايت از ارتش حد ـ تحت حمايت اسراييل ـ را تقاضا كند، مذاكره نمايد. در حالي كه در قطعنامه 425 شوراي امنيت، چنين ترتيباتي امنيتي يا حمايتهايي در نظر گرفته نشده است.
7- نابودي حزب الله لبنان و آرمان ضد صهيونيستي: يكي از اهدافي كه اسراييل دنبال ميكند، از بين بردن ايده و جوهره ضد صهيونيستي در جهان است، كه اين ايده در حال حاضر در بين برخي مسلمانان و بخصوص شيعيان حزب الله جنوب لبنان متجلي است و با اعتقادات ديني را از حزب الله بگيرد، ميتوان گفت حزب الله را نابود ساخته و اين آرمان را از تمام شيعيان و مسلمانان پايبند به آن ستانده است. به عبارتي، اگر موفق به دستيابي به اين هدف گردد به حق ميتوان گفت پيروزي بزرگ و مهمي به دست آورده است. به همين دليل، در حال حاضر، راههاي رسيدن به اين هدف را نيز در صلح با لبنان جستجو ميكند.
8- دستيابي به اهرمهايي در سطح نظام بين الملل براي منزوي ساختن مخالفان: اسراييل در صدد است با حل مسأله جنوب لبنان، اهرمهايي عليه مخالفان خود به دست آورد و گرفتن نقطه ضعف از آنها، در جهت انزواي جهاني آنها تلاش نمايد. جمهوري اسلامي ايران و سوريه از جمله مخالفان رژيم اسراييل هستند كه دراين زمينه مورد هدف اسراييل قرار دارند.
9- فريب دادن و گمراه كردن افكار عمومي در سطح جهان: رژيم صهيونيستي به شدت نيازمند كسب وجهه جهاني است. اين رژيم از سويي سعي ميكند شكستهاي خود در عرصههاي ديپلماتيك را جبران نمايد و از سوي ديگر بر جنايات و قتل عامهاي تاريخي خود و نقض حقوق بشر و خشونتهاي موجود سرپوش بگذارد يا آنها را به دست فراموشي بسپارد. عقب نشيني از جنوب لبنان و انعقاد قرار داد صلح، شايد تواند او را تا حدي در اين جهت ياري دهد.
10- برآوردن خواست مردم اسراييل: فشارهاي داخلي افكار عمومي مردم اسراييل بر اين رژيم بسيار زياد است و تداوم ناامني و كشته شدن سربازان اشغالگر اسراييل در جنوب لبنان، براي آنان قابل پذيرش نيست. رژيم صهيونيستي تاكنون با لطايف الحيل و بهانههايي مانند امنيت شمال اسراييل، اشغال جنوب لبنان را مشروع جلوه داه و افكار عمومي خود را كمابيش قانع كرده است، ولي تا چه مدت ميتوان افكار عمومي را اين گونه توجيه كرد. در حال حاضر، فشارهاي افكار عمومي و حتي برخي صاحب منصبان بر رژيم اسراييل براي عقب نشيني از جنوب لبنان شدت يافته است.
قطعنامه 425: عقب نشيني كامل
پس از حمله سال 1978 اسراييل به خاك لبنان و اشغال بخشهاي ديگري از خاك اين كشور، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در تاريخ 19/3/1978، قطعنامه شماره 425 را در چهار بند صادر كرد.[26] اين قطعنامه ضمن احترام به تماميت تماميت ارضي لبنان، بر حاكميت و استقلال سياسي اين كشور تأكيد ميكند. شوراي امنيت در اين قطعنامه مقرر ميدارد كه براي تأكيد بر عقب نشيني نيروهاي اسراييل و بازگرداندن صلح و امنيت به اين منطقه، يك نيروي موقت بين المللي تشكيل داده، در جنوب لبنان مستقر شود. اين نيرو همچنين مساعت خواهد كرد تا عملاً تسلط دولت لبنان بر مناطق جنوب اين كشور در چارچوب مرزهاي شناخته شده بين المللي محقق شود. شايد بتوان قطعنامه 425 را از بارزترين و روشنترين قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل در خصوص عقب نشيني اسراييل از جنوب لبنان دانست. اجراي اين قطعنامه يا همان عقب نشيني كامل از خاك لبنان، به هيچ ترتيب امنيتي يا غير امنيتي، يا شرايط ديگري مرتبط و موكول نشده است و ـ چنان كه گفتيم ـ فقط استقرار يك نيروي بين المللي در جنوب لبنان پيش بيني شده كه اين امر به تصريح قطعنامه، به منظور تأكيد بر عقبنشيني است.[27]
قطعنامه 425، نه تنها اجرا نشد و دولت اسراييل وقعي به آن ننهاد، بلكه بر عكس، حملات و تجاوزات مكرر اسراييل ادامه يافت و مجدداً در سال 1982، خاك لبنان به طور وسيع مورد حمله و اشغال اسراييل قرار گرفت، تا اين كه پس از گذشت بيست سال از صدور قعنامه، در اوايل سال 1998، دولت اسراييل آمادگي خود را براي اجراي اين قطعنامه اعلام كرد. البته اسراييل تفسير جديدي از اين قطعنامه را ارايه كرد كه مد نظر شوراي امنيت نبوده است و اجراي آن را به ترتيبات امنيتي و شرايط خاصي موكول كرد كه نه تنها در متن قطعنامه به آنها اشارهاي نشده، بلكه حتي به طور غير مستقيم هم قابل استنباط از قطعنامه نيست. پيشنهاد ناگهاني دولت اسراييل براي اجراي قطعنامه 425، دولت لبنان را كاملاً غافلگير كرد، زيرا دولت لبنان باور نميكرد پس از گذشت بيست سال از صدور اين قطعنامه، اسراييل بخواهد به آن عمل كند. با اعلام آمادگي اسراييل، دولت لبنان به خاطر ديپلماسي ضعيف و تبليغات ناموفق، دچار مشكلاتي شد، ولي در مجموع، پيشنهاد اسراييل را رد كرد. سوريه نيز استقبال چنداني از پيشنهاد اسراييل به عمل نياورد و در نهايت، با لبنان همصدا شد. مهمترين دليل رد پيشنهاد اسراييل به عمل نياورد و در نهايت، با لبنان همصدا شد. مهمترين دليل رد پيشنهاد اسراييل از سوي لبنان و سوريه اين بود كه رژيم اسراييل، اجراي قطعنامه را به تحقق يك سري ترتيبات امنيتي منوط ميكند كه در متن قطعنامه پيش بيني نشده بود و در واقع، امتياز ناعادلانهاي است كه اسراييل در قبال عقبنشيني از لبنان از اين كشور مطالبه ميكند. طبيعي است كه دولت لبنان با هر گونه ترتيبات يا تعهدات امنيتي كه از سويي، به معني پذيرش مسئوليت امنيت شمال اسراييل باشد و از سوي ديگر، به مفهوم از دست دادن بخشي از حاكميت خود باشد، مخالفت نمايد. بنابراين، پذيرش پيشنهاد اسراييل مبني بر عقبنشيني از سوي لبنان، به معني پذيرش شرايط و ترتيبات امنيتي مورد نظر آن رژيم نيز تلقي ميشود.[28]
لبنان ـ سوريه: دو روند صلح جدايي ناپذير
در مناقشه اعراب و اسراييل، لبنان و سوريه آخرين طرفةاي درگير به حساب ميآيند كه تاكنون در خط مقدم جبهه قرار داشتهاند. پس از سپري شدن مدت زمان نسبتاً طولاني، به نظر ميرسد مسئله لبنان و سوريه به گونهاي به هم پيوند خورده كه جدايي آنها به آساني امكان پذير نيست. اگر چه اسراييل سعي ميكند اين دو كشور را از يكديگر جدا سازد و مسأله هر يك را جداگانه حل و فصل نمايد، اما بيروت و دمشق منافع خود را در پيوند با يكديگر، تضمين شدهتر مييابند، زيرا ميتوانند مسايل را براي اسراييل پيچيدهتر ساخته، و اهرمهاي بيشتري براي فشار بر اسراييل در اختيار داشته باشند. در مورد اين كه آيا ايهود باراك قادر به جدا كردن مسايل لبنان و سوريه خواهد بود يا خير، بايد گفت كه اسلاف او در اين راه چندان توفيقي به دست نياوردند. در صورت خروج ارتش اسراييل از جنوب لبنان، احتمالاً دولت لبنان نخواهد توانست بدون حمايتهاي غير مستقيم و حتي مستقيم سوريه، آرامش و امنيت را در جنوب لبنان مستقر سازد. و جلب حمايت سوريه منوط به همكاري لبنان براي آزادي بلنديهاي جولان و فشار بر دولت اسراييل خواهد بود.[29]
البته، رژيم صهيونيستي همانند گذشته، براي جداسازي روند مذاكرات لبنان و سوريه تلاش ميكند و پيشنهادهاي اين رژيم مبني بر «عقبنشيني كلي و جزئي از لبنان» و يا در مرحله «اول لبنان و اجراي قطعنامه 425» در راستان همين تلاشها صورت ميگيرد. اگر چه سوريه نگران ميزان پايداري دولت لبنان در مقابل فشارها، تهديدها و فريبكاريهاي اسراييل در مورد عقب نشيني از جنوب لبنان و جداسازي روند مذاكرات است، ولي موضع دمشق هميشه با اين گونه طرحهاي اسراييل، مخالف بوده است و اين طرحها را مانوري براي جداسازي روند گفتگوها تلقي كرده، مواضع اسراييل را در اين خصوص تاكتيكي ميداند. حافظ اسد در واكنش به پيشنهاد اسراييل كه «اول لبنان» را مطرح ميكرد، گفت: «من ميگويم اول لبنان و سوريه و نه لبنان.»[30]
بيروت نيز با رد پيشنهاد اسراييل، تمايل چنداني به تنها گذاشتن دمشق در اين مناقشه ندارد، زيار جدا كردن مسأله جنوب لبنان و جولان به معني تضعيف موقعيت سوريه در منطقه و از دست رفتن برگهاي برنده اين كشور است. اگر چه دليل اصلي رد پيشنهاد اسراييل از سوي لبنان، منوط شدن عقبنشيني به تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد بود، اما دليل ديگر آن را ميتوان عدم تمايل لبنان به جداسازي مذاكرات ذكر كرد.[31] شايد بتوان گفت كه لبنان به سه دليل به جداسازي روند مذاكرات تمايل ندارد:
اول به اين دليل كه پيوند دو روند مذاكرات لبنان ـ سوريه، مسأله را پيچيدهتر كرده و اسراييل را در تنگنا و فشار بيشتري قرار ميدهد و حل هر دو مسأله با هم از استحكام و ضمانت بيشتري برخوردار خواهد بود. دوم به اين دليل كه پس از عقبنشيني اسراييل، ممكن است لبنان براي استقرار امنيت و آرامش در جنوب لبنان از قدرت و نفوذ فراواني برخوردار است و سوريه نيز تا حدودي بر حزب الله نفوذ دارد. اگر چه اين گروه اعلام كرده پس از عقب نشيني اسراييل تن به خلع سلاح خواهد داد و مطيع دولت لبنان خواهد شد، اما حزم و دور انديشي ايجاب ميكند كه دولت لبنان با تعقل و تأمل بيشتري در اين زمينه عمل نمايد.
شيخ محمد شمس الدين، رييس مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مصاحبه با «حوادث» تأكيد كرد توقف فعاليتهاي مقاومت، منوط به عقب نشيني كامل و بدون قيد و شرط اسراييل از جنوب لبنان و جولان است به گونهاي كه رضايت رئيس جمهور اسد جلب شود. وي تصريح كرد كه اگر اسراييل از جنوب لبنان عقب نشيني كند، ولي در جولان باقي بماند ما كماكان به مقاومت خود ادامه خواهيم داد. شمس الدين چنين استدلال ميكند كه لبنان همواره نقطهاي بوده كه از طريق آن ميتوانستند امنيت سوريه را در معرض تهديد قرار دهند و بالعكس، از طريق سوريه نيز امنيت لبنان ميتواند مورد تهديد قرار گيرد. وي صريحاً اذعان ميكند كه حضور اسراييليها در جولان و در مجاورت ما، امنيت ما را تهديد ميكند. شمس الدين معتقد است كه هيچ تضميني وجود ندارد كه اسراييل پس از عقب نشيني، مجدداً به بهانههاي مختلف دست به اشغال نزند، اما با عقب نشيني، هم از جنوب لبنان و هم از جولان، اين ضمانت كمي بيشتر خواهد شد.[32]
تلازم دو روند سوري و لبناني صلحف با ارتباط مستمر و دو طرفه، د عرصههاي ديپلماتيك نيز خود را نشان داده است. بعد از جنگ دوم خليج فارس، موضع گيريهاي بين المللي نيز بر ارتباط اين دو روند تأكيد كرده، به حدي كه رييس جمهور اسراييل، دستيابي به صلح با لبنان را بدون مذاكره با سريه بعيد دانست و برخي مقامات اسراييل هم بر ارتباط مقاومت در جنوب لبنان و نقش سوريه در آن تأكيد كردند. دولتمردان امريكا نيز تحقق صلح در خاورميانه را بدون مشاركت دمشق بعيد دانستند. معاون وزير خارجه امريكا در امور خاورميانه را بدون مشاركت دمشق بعيد دانستند. معاون وزير خارجه امريكا در امور خاورميانه و سفير سابق اين كشور در اسراييل (مارتين اينديك) تصريح كرد كه كمك سوريه براي حل مشكل لبنان و رسيدن به صلح، اساسي است و رييس جمهور امريكا (كلينتون) تأكيد كرد كه سوريه تأثير مهمي در اجراي روند صلح دارد و بدون حضور اين كشور، صلح در خاورميانه محقق نخواهد شد.[33]
از سوي ديگر، ايهود باراك، نخست وزير اسراييل، حافظ اسد را به انعقاد قرار داد «صلحي شجاعانه» فراخواند. وي خاطر نشان ساخت كه دستيابي به يك را حل پايدار و همه جانبه در خاورميانه، فقط با توافق سوريه امكان پذير است. باراك در صدد بود با اين سخنان به اسد كه مخالف هر گونه راه حلي بدون حضور سوريه است، اطمينان دهد كه نقطه نظرات وي تأمين خواهد شد. باراك ضمن تكرار قصد خود مبني بر عقب نشيني از جنوب لبنان در يك سال آينده، تصريح كرد كه اين عقب نشيني، به موازات مذاكره با دمشق صورت خواهد گرفت.[34] گفتني است كه توافق صلح با سوريه، ميتواند به تحقق يكي از مهمترين وعدههاي انتخاباتي باراك مبني بر عقب نشيني اسراييل از جنوب لبنان، خلع سلاح حزب الله توسط ارتش لبنان و جلوگيري از حملات و نفوذ شبه نظاميان به شمال اسراييل است. اما لبنان بدون موافقت سوريه، اين پيشنهاد را نخواهد پذيرفت، از سوي ديگر، سوريه مايل نيست بدون كسب امتياز، اسراييل را از گرداب جنوب لبنان رهايي بخشد. آشكار است كه اين امتياز، بلنديهاي جولان خواهد بود.[35]
گزينههاي اسراييل در لبنان
اگر حاكميت بلامنازع اسراييل بر خاك فلسطين را هدف اصلي و جوهره سياست رژيم صهيونيستي بدانيم كه حاضر است به خاطر اين هدف از تمام شرايط فلسطيني، عربي و منطقهاي و بين المللي بهره بگيرد، بايد بگوييم كه تصميم اين كشور مبني بر عقب نشيني از جنوب لبنان جدي است و احتمالاً هيچ خدعه و نيرنگي در آن وجود ندارد. فشارهاي داخلي و جهت گيري افكار عمومي در اسراييل نيز اين مدعا را تأييد ميكند. رژيم اسراييل براي اجراي اين قصد خود قطعنامه 425 شوراي امنيت را كه حدود بيست و دو سال پيش صادر شده و تاكنون مورد پذيرش اسراييل قرار نگرفته بود بهترين راه تشخيص داده، اما پيش شرطهايي كه براي اجراي اين قطعنامه مطرح كرده، مورد پذيرش لبنان قرار نگرفته است، مضافاً بر اين كه پيوند دو مسأله لبنان و سوريه امر، را پيچيدهتر كرده است. در مورد اين كه در قبال مسأله لبنان، اسراييل چه راههايي را ميتواند انتخاب كند، كارشناسان اسراييل، هشت گزينه را به شرح زير ذكر كردهاند:[36]
1- آينده، همانند گذشته: كارشناسان اسراييل با طرح اين موضوع كه آنچه تاكنون بوده، آينده نيز همان گونه خواهد بود، چنين استدلال ميكنند كه در مرزهاي شمالي اسراييل، وضع به حدي پيچيده شده كه تكنون نظير نداشته است، دو حقيقت اساسي بر اين وضعيت حاكم است. نخست اين كه هيچ كس ـ نه در بين سياسيون و نه در بين نظاميان ـ اعتقاد ندارد كه در آن جا وضعيت الگو و نمونهاي ايجاد شود، با اين كه همه آنها معتقدند ادامه اين وضع، غير ممكن است و چيزي بايد تغيير يابد، دوم اين كه پيچيدگي اوضاع در اين منطقه و اين واقعيت كه كمربند امنيتي به اين شكل يا به صورت ديگري بايد باقي بماند، لازم است واحدهاي ارتش در منطقه مستقر شوند و به فعاليتهاي روزمره ادامه دهند و تلاشهاي حزب الله را خنثي نمايند تا هموطنان شمال اسراييل در امنيت كامل به سر برند.
2- عقب نشيني يك جانبه: اين گزينه بر اين فرض استوار است كه مسأله لبنان به طور جدي اسراييل را دچار مشكل كرده و هزينههاي مالي و جاني فاواني را بر آن تحميل نموده است. رزمندگان حزب الله نيز قادرند از طريق موشكهاي كاتيوشا به حملات اسراييل پاسخ دهند، بنابراين، يكي از راههاي مناسب، قب نشيني يك جانبه و خداحافظي بازگشت ناپذير از لبنان است. البته هيچ يك از سياستمنداران اسراييل، به طور جدي در پي عملي كردن اين گزينه نيستند، زيرا برخي از نظاميان و سياستمداران اسراييل معتقدند كه خطرات عقب نشيني يك جانبه بيشتر از تحمل وضعيت فعلي است و ممكن است جنگ در مرزهاي شمالي اسراييل تداوم يابد و مقاومت و همپيمانانش، عقب نشيني يك جانبه را خضوع اسراييل در مقابل خودشان تفسير كنند.
3- تغيير آرايش نظامي: برخي از كارشناسان اسراييل بر اين عقيدهاند كه تغيير نحوه استقرار ارتش ممكن است فرصتهاي عملياتي جديدي براي آن فراهم كند. يك منبع عاليرتبه نظامي معتقد است كه ارتش اسراييل بايد با صرف حداقل نيرو و زمان، جنوب لبنان را در اختيار داشته باشد و با ارسال گروههاي نظامي به منطقه براي چند ساعت، عمليات هجومي انجام دهد.
4- پرداخت هزينه از طرف سوريها: اين گزينه، چنين مطرح ميكند كه بايد سوريه هزينه مشكلات جنوب لبنان را بپردازد. به نظر ميرسد اين پيشنهاد، خطرات جدي و احتمال دچار شدن به يك رويارويي كامل با سوريه را در پي داشته باشد.
5- اول لبنان، خروج سازمان يافته: اين گزينه با طرح شعار امنيتي اول لبنان، خروج سازمان يافته، اين گونه طرح ميكند كه اسراييل بايد از طريق ميانجيگري خارجي ـ اساساً امريكا ـ براي استقرار ترتيبات امنيتي جديد، قرار دادي با نيروهاي قانوني لبنان امضا كند. انتقال حاكميت مناطق اشغالي به نيروهاي نظامي دولتي لبنان و يا نيروهاي عربي، بايد سازمان يافته و طي زمانبندي مشخص انجام پذيرد. از نقطه نظر امنيتي اسراييل، نقاط ضعف اين پيشنهاد، ترديد در تضمين امنيت مرزهاي شمالي اسراييل نامعلوم بودن سرنوشت ارتش جنوب لبنان (مزدوران طرفدار اسراييل) است.
6- توسعه كمربند امنيتي: اين انتخاب، به دور كردن نيروهاي مقاومت تا مسافت 42 كيلومتر ميانجامد و البته نگرانيها و ترسةاي خاص خود را نيز به دنبال خواهد داشت. گذشته از عكس العمل حزب الله و مقاومت، شرايط داخلي اسراييل، آمادگي اين حمله و اشغال جديد را ندارد.
7- اول سوريه، بعد لبنان: برخي از كارشناسان اسراييل بر اين باورند كه مشكل اصلي و مانع بزرگ، سوريه است. اسراييل بايد ابتدا در مورد جولان با سوريه به توافق برسد، سپس به حل مسأْله لبنان اقدام نمايد.
8- انجام عمليات نظامي گسترده در لبنان: اين گزينه، اقدام به عمليات نظامي گسترده از سوي اسراييل را پيشنهاد ميكند. اين گزينه، بارها توسط اسراييل آزمايش شده است كه ميتوان به عمليات ليطاني 1978، عمليات امنيت الجليل 1982، عمليات تسويه حساب 1993 و عمليات خوشههاي خشم در سال 1996 اشاره كرد. اين گزينه، بسيار تسويه حساب 1993 و عمليات خوشههاي خشم در سال 1996 اشاره كرد. اين گزينه، بسيار مشكل است و ابعاد آن قابل پيش بينياند. چنان كه خود اسراييليها بنا به تجربه تاريخي اعتقاد دارند كه هيچ چيز در لبنان آسان نيست و هر گزينهاي خطرات خاص خود را در پي دارد.
برخي از كارشناسان و صاحبنظران بين المللي نيز گزينههايي براي اسراييل در نظر گرفتهاند و معتقدند در شرايط فعلي، براي حل مسأله لبنان، اسراييل ميتواند و ممكن است يكي از اين راهها را انتخاب نمايد. اين گزينهها عبارتند از:[37]
1- تهديد به تخريب تأسيسات زيربنايي لبنان، كه اين كشور بعد از جنگ، آنها را بازسازي كرده است.
2- گسترش سرزمينهاي اشغالي در جنوب لبنان و بقاع غربي، به حدي كه ساكنان منطقه الجليل از آتش توپخانه و موشك نيروهاي مقاومت در امان باشند.
3- انجام حملات و عمليات كوچك تحذيري و توجيه اين حملات براي ايجاد مجال جديد در عرصه روابط منطقهاي و بين المللي براي اداره جبهه نظامي.
4- انجام عمليات بزرگ، بمبارانهاي شديد و حمله به شمال مناطق اشغالي، همانند چهار عمليات بزرگ كه اسراييل در سالهاي 1978، 1982، 1993 و 1996 انجام داد.
5- مورد حمله قرار دادن اهداف سوريه در لبنان يا در خود سوريه، تا از فشارها و سنگ اندازيهاي دمشق جلوگيري شود.
6- بازگشت به سر ميز مذاكره با دو محور سوريه و لبنان و حل توأم جنوب لبنان و جولان، تا رضايت سوريه به عنوان يكي از طرفهاي اصلي مناقشه و عامل صاحب نفوذ در لبنان تأمين شود.
7- عقب نشيني يك جانبه و بدون قيد و شرط از جنوب لبنان، بدون در نظر گرفتن هيچ گونه تعهدات و ترتيبات امنيت. اگر چه اين راه، مورد پذيرش برخي دولتمردان اسراييل است، ولي به علت بازتابهاي سياسي اجتماعي آن، درباره آن اجماع نظر وجود ندارد. بدون ترديد، انتخاب هر كدام از راههاي فوق، آثار و تبعات خاص خود را به دنبال خواهد داشت.
لبنان، قرباني تشتت اعراب
از حقوق مسلم لبنان است كه از سازمان ملل متحد بخواهد به استناد قطعنامههاي متعدد شوراي امنيت، رژيم صهيونيستي را به عقبنشيني از خاك لبنان مجبور نمايد. اسراييل به بهانههاي مختلف، عقبنشيني را به تأخير مياندازد تا آن را با ترتيبات امنيتي و سياسي جديدي ربط دهد و از اين رهگذر، امتيازات تازهاي به دست آورد. اگر كمكها و حمايتةاي پايان ناپذير امريكا و اسراييل از يك سو و تشتت و پراكندگي جهان عرب از سوي ديگر وجد نداشت، اسراييل نميتوانست تا اين حد قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل را زير پا گذارد و به ناحق، بخش عظيمي از كشور ديگر را در اشغال خود داشته باشد.[38] گذشته از مواضع حزب الله، نگرش رسمي دولت لبنان نيز دچار تحول شده است. اين كشور در اجلاس 1991 مادريد بر اجراي جداگانه قطعنامه 425 پافشاري ميكرد، بعدها بر اتحاد روند گفتگوهاي صلح لبنان و سوريه تأكيد كرد و سر انجام به عقب نشيني همزمان نيروهاي اسراييلي از جنوب لبنان و جولان قايل گرديد.[39]
مقاومت در جنوب لبنان كه عمدتاً در شيعيان اين منطقه و بخصوص گروه حزب الله خلاصه ميشود، توانسته نقش جدي در اين منطقه ايفا كند و معادلات منطقهاي را تغيير دهد، به گونهاي كه گاهي مواضع و عملكرد حزب الله، مستقل از مواضع رسمي دولت لبنان مورد بحث قرار ميگيرد. اگر چه اين گروه اعلام كرده تابع دولت لبنان بوده و به قوانين اساسي و عادي اين كشور، پايبند خواهد بود. مقاومت در مقابل اشغال، عملي مشروع و قانوني است كه با اصل حق تعيين سرنوشت در حقوق بين الملل مطابقت دارد. مقاومت لبنان در مقابل اشغالگران اسراييل، عمل تروريستي به حساب نميآيد و در تاريخ روابط بين الملل نيز چيز جديدي نيست. رييس مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مصاحبه با مجله «الحوادث» تأكيد كرد كه: «توقف عمليات مقاومت در گرو رفتار اسراييليهاست، در واقع، مقاومت توجيه دارد. در جنوب لبنان، اين «اشغال» بود كه «مقاومت» را به وجود آورد. اسراييليها بايد از لبنان عقب نشيني كنند تا هيچ مشكل ملي بين لبنان و اسراييل باقي نماند.»[40] آنچه بر پيچيدگي ديدگاه حزب الله ميآفزايد، اين است كه رهبراي اين گروه، آينده مقاومت را پس از عقب نشيني به روشني بين نميكنند و از دادن هر گونه تضمين امنيتي به اسراييل خود داري ميكنند.[41] شايد به دليل اين كه مبارزه با اسراييل با اعتقادات ديني حزب الله پيوند خورده است، مقامات اسراييل نگران ادامه مبارزه اين گروه، حتي بعد از عقب نشيني هستند.
با توجه به نقطه نظر و اهداف مشترك دولت لبنان و حزب الله، اسراييل تهديدات، تجاوزات، حملات و فشارهاي زيادي بر دولت لبنان وارد آورد تا دولت اين كشور مواضع، اهداف و استراتژيهاي خود را از حزب الله جدا سازد، ولي موفقيت چنداني به دست نياورد.[42] البته، دولت لبنان نيز در مقابل اشغالگران اسراييل هيچ اشارهاي جز تمسك به مقاومت مردمي براي فشار بر اشغالگران ندارد. مقاومت در جنوب لبنان، نيروهاي متجاوز اسراييلي را به استيصال كشانده است و در معادلات منطقهاي و بين المللي، تأثيرات مهمي بر جاي نهاده و جايگاه بالايي براي خود به ثبت رسانده است، به گونهاي كه طرفهاي اصلي مذاكره نميتوانند اين جايگاه را ناديده بگيرند.
گزينههاي لبنان
آيا لبنان به مقاومت خود ادامه خواهد داد و لبنانيها در يك قضيه عربي در غياب همبستگي اعراب، همچنان بر استمرار تقديم قرباني اتفاق نظر دارند؟ بهايي كه لبنان براي اين مقاومت ميپردازد چيست؟ حدود آن تا كجاست؟ و تا چه زماني ادامه خواهد يافت؟ مردم لبنان تا كي بايد اين شرايط سخت داخلي را تحمل كنند؟ آيا جنوب لبنان در گروي اسراييل است تا با تمسك به آن، صلح مورد نظر خود را بر لبنان و سوريه تحميل كند؟ يا اين كه اسراييليها در جنوب در گروي مقاومت اسلامي هستند و به گردابي گرفتار آمدهاند كه نميتوانند از آن رهايي يابند؟ به هر حال، دولت لبنان با مسأله پيچيده و معادلهاي چند مجهولي روبه روست كه پاسخ به هر يك از آنها با چند وجه ديگر روبرو خواهد شد. دولت لبنان قبل از اين كه بخواهد در مقابل اسراييل گزينهاي را انتخاب كند، بايد در مقابل حزب الله و سوريه، يكي از گزينههاي زير انتخاب نمايد:
1- دولت لبنان بايد تصميم بگيرد كه آيا حزب الله را تأييد كند و كمابيش نظرات اين گروه را در تصميم گيريها و سياستگذاريها ـ چه قبل از صلح و عقب نشيني اسراييل و چه بعد از آن ـ مد نظر داشته باشد و اجمالاً امتيازاتي نيز بپردازد. يا اين كه خود را از اين گروه جدا سازد. به نظر ميرسد دولت لبنان راه اول، يعني تأييد حزب الله و مشاركت او در تصميم گيري را گردن نهد. زيرا جان فشانيها و ايثارگريهاي مقاومت و به خصوص حزب الله در جنوب لبنان اسراييل را به زانو در آورده و عرصه را بر او تنگ كرده است. به علاوه، در مذاكرات صلح، مقاومت جنوب، برگ امتيازي در دست دولت لبنان و دليلي جدي بر اشغال لبنان و متجاوز بودن رژيم اسراييل است و بعيد است كه دولت لبنان به آساني اين برگ برنده را از دست بدهد. آنچه به دولت لبنان براي اتخاذ اين راهبرد، اطمينان و قوت قلب ميدهد، اعلام حزب الله مبني بر حمايت از دولت مركزي، اطاعت از دولت و زمين گذاشتن سلاح بعد از خروج اشغالگران خواهد بود.
2- گزينه دوم لبنان، در مقابل سوريه است. آيا دولت لبنان خواهان وحدت مذاكرات است و تحت هر شرايطي حاضر است در كنار سوريه باقي بماند؟ يا اگر منافع ملي او ايجاب كند، حاضر است به تنهايي با اسراييل كنار بيايد؟ به هر حال، در وضعيت كنوني، دولت لبنان وحدت مذاكرات و عقب نشيني توأم از جنوب لبنان و جولان را اعلام كرده است. مهمترين دليل اتخاذ اين سياست از سوي لبنان، منوط كردن عقب نشيني به تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد از سوي اسراييل است، ولي به نظر ميرسد اگر اسراييل خواهان هيچ ترتيب امنيتي جديد نباشد، يا بدون هيچ گونه قيد و شريط خاك لبنان را ترك كند، از سوي لبنان مورد استقبال قرار گيرد. لبنان، آخرين بازمانده بي مهري اعراب و قرباني تشتت و پراكندگي آنان است و بعيد است تحت هر شرايطي، منافع ملي خود را با جولان پيوند بزند. البته، لبنان براي اين انتخاب خود يك مشكل اساسي خواهد داشت و آن، عدم تمايل دمشق به جداسازي مذاكرات است، كه با توجه به نفوذ سوريه در جنوب لبنان، ممكن است مشكلاتي براي دولت لبنان پديد آيد. دولت لبنان قبل از انتخاب اين گزينه، حداقل كاري كه بايد انجام دهد اين است كه موافقت رهبران شيعيان لبنان و به خصوص، دبير كل حزب الله را جلب نمايد.
3- گزينهةاي بعدي دولت لبنان در مقابل اسراييل خواهد بود. اگر اسراييل كماكان به اشغال لبنان و حملات هوايي و زميني محدود ادامه دهد، احتمالاً مواضع دولت لبنان و مقاومت در جنوب نيز به صورت فعلي ادامه خواهد يافت و دولت لبنان سعي خواهد كرد از تمام شرايط و اهرمهاي منطقهاي و يا بين المللي و از جمله، وحدت مذاكرات لبنان و سوريه بهره بگيرد.
4- اگر رژيم صهيونيستي، عقب نشيني را به ترتيبات امنيتي جديد مشروط سازد، دولت لبنان سعي خواهد كرد جريان وحدت مذاكرات و حل توأم مشكل لبنان و سوريه را با جديت بيشتري دنبال كند و جنوب و جولان را به هم گره بزند، تا امتيازي به دولت اسراييل ندهد. اگر چه به نظر ميرسد با توجه به مشكلات داخلي سوريه، بيماري اسد و مسأله جانشيني وي، دمشق تمايل دارد مسأله جولان هر چه زودتر حل شود و اگر منافع خود را تأمين شده بيابد چه بسا لبنان را در اين مناقشه تنها گذارد.
5- اگر اسراييل بدون قيد و شرط، لبنان را ترك كند و تمام نيروهاي خود را از جنوب لبنان خارج سازد و ارتش جنوب لبنان (تحت حمايت اسراييل) را به حال خود واگذارد، لبنان منافع ملي خود را را تأمين شده خواهد يافت و به اهداف خود خواهد رسيد. در اين صورت، احتمالاً دولت لبنان ترجيح ميدهد سوريه را به حل خود واگذاشته، در جهت سازندگي خرابيهاي جنگ، تحكيم حاكميت سياسي تثبيت اوضاع داخلي خود كوشش نمايد. اين گزينه كه احتمالاً بهترين انتخاب براي انتخاب نمايد، زيرا در پي كسب امتياز و تضمين امنيت شمال كشور خود است. مشكل دوم، جلب رضايت حزب الله و رهبران شيعيان لبنان براي اين انتخاب است كه چندان دست نيافتني به نظر نميرسد. زيرا سوريه در ميان حزب الله از نفوذ برخوردار است و بعيد است رهبران حزب الله سوريه را در اين مناقشه تنها بگذارند.
نتيجه گيري
كشور لبنان، از سال 1949 كه مورد تجاوز اسراييل قرار گرفت تاكنون بارها تا مرز نابودي كامل پيش رفته است. نيروهاي اسراييل هر زمان كه اراده كردند، بخشهايي از خاك اين كشور را به اشغال خود درآوردند، يا اهدافي را در لبنان مورد حمله قرار دادند، يا در امور داخلي اين كشور دخالت نمودند. اگر چه موضع گيريها و قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل در خصوص لبنان قابل توجه و روشن است، ولي آنچه توانست اشغالگران را به استيصال بكشاند و به عقبنشيني وادارد، نه قطعنامههاي شوراي امنيت و نه حمايت و پشتيباني اعراب در اين مناقشه عربي است، بلكه مقاومت مردم از جان گذشته در جنوب لبنان است. به خصوص حزب الله كه اسراييل را در چنان مخمصهاي قرار داد كه هم اكنون در پي بهانهاي براي خروج سريع از لبنان است. زيرا رژيم صهيونيستي، چه در داخل و چه در سطح نظام بين الملل، با سئوالات متعددي روبه روست كه پاسخ آنها نميتواند چيزي جز خروج از لبنان باشد.
رژيم اسراييل، قطعنامه 425 شوراي امنيت را بهترين مبنا براي عقب نشيني يافت و پس از بيست و دو سال آن را مورد پذيرش قرار داد. مهمترين عاملي كه اين عقب نشيني را تاكنون به تأخير افكنده است، عدم اطمينان اسراييل از امنيت مناطق شمالي اين كشور پس از خروج از جنوب لبنان است. ترس اصلي اسراييل، از رزمندگان حزب الله ناشي ميشود كه مبارزه با اسراييل نه فقط به خاك، كه مبارزه با اسراييل نه فقط با خاك، كه با مباني اعتقادي آنها پيوند خورده است. بنابراين، اسراييل در پي كسب تعهدات و ترتيبات امنيتي جديد براي اطمينان از امنيت شمال خود پس از عقب نشيني است. اسراييل نميخواهد منطقهاي را كه هزينههاي مالي و جاني فراواني براي آنها صرف كرده است و به آساني ترك كند، بلكه درصدد است در قبال اين هزينهها، امتيازي هم به دست آورد تا در عرصهةاي داخلي و ديپلماسي، بخشي از شكست خود را نيز جبران نمايد.
دولت لبنان نيز، اين استدلال كه در قطعنامه 425، هيچ ترتيب امنيتي پيش بيني نشده است، از دادن هر گونه تعهدات و تضمينهاي امنيتي به اسراييل خودداري ميكند. مشكل ديگر اسراييل، پيوند مسئله جنوب لبنان با بلنديهاي جولان است. به خصوص كه مقامات دو كشور لبنان و سوريه، به طور مكرر به عقب نشيني توأم نيروهاي اسراييلي از اين دو منطقه و تلازم روند گفتگوها تأكيد كردهاند. پيوند جنوب لبنان و جولان، امر را به اسراييل پيچيدهتر كرده است. دولت لبنان با توجه به برگ برندهاي كه ازقبل مقاومت جنوب در دست دارد، ترجيح ميدهد: اولاً هيچ گونه تضمين و ترتيب اميني جديد را قبول نكند، ثانياً بر پيوند جنوب و جولان تأكيد ورزد تا هم قدرت ديپلماسي خود را بالاتر ببرد و هم اسراييل را با مشكل پيچيدهتري مواجه سازد، اما اگر رژيم اسراييل حاضر شود بدون هيچ گونه قيد و شريط جنوب لبنان را ترك كند، احتمال ميرود مورد استقبال دولت لبنان قرار گيرد. بعيد است با توجه به تنها ماندن لبنان در يك مناقشه فراگير عربي و تحمل ويرانيها، خسارات فراوان و مشكلات داخلي، بيروت مجدداً سرنوشت خود را با دمشق گره بزند.
[1] كمال حماد، «مسؤوليه اسراييل الدوله عن عدوانها المستمر علي لبنان»، شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 74.
[2] ر. ك: ديويد هرست، تفنگ و شاخه زيتون، ترجمه رحيم قاسميان، تهران: چاپ و نشر بنياد، 1370، ص ص 4 ـ 481.
[3] محمود سويد، «هل ثمه فرصه حقيقه لتحرير الجنوب اللبناني؟» شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 8 ـ 7.
[4] همان.
[5] عدنان السيد حسين، الاختلال الاسراييلي في لبنان، بيروت: مركز الدراسات الاستراتيجيه و البحوث و التوثيق، 1998، ص ص، 21 ـ 20.
[6] همان.
[7] منظور شوراي امنيت، شبه نظاميان مزدور لبناني بود كه با ارتش اسراييل همكاري ميكردند.
[8] همان.
[9] در مورد اهداف و استراتژيهاي كلان اسراييل ر. ك: غازي اسماعيل ربايعه، استراتژي اسراييل، محمد رضا فاطمي، تهران: نشر سفير، 1368.
[10] در مورد بخشي از سياستهاي مقطعي و كوتاه مدت اسراييل ر. ك: رابينوويچ، جنگ براي لبنان، جواد صفايي غلامعلي رجبي يزدي، تهران: نشر سفير 1368، ص ص 227 ـ 219.
[11] يان بلك ـ بني موريس، جنگهاي نهايي اسراييل، جمشيد زنگنه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، ص 444.
[12] نعام چامسكي، مثلث سرنوشت ساز، ترجمه عزت الله شهيدا، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، ص ص 284 ـ 255.
[13] ديويد هرست، پيشين، ص 470.
[14] محمود سويد، پيشين، ص 10.
[15] همان.
[16] محمود حيدر، الخيارات الاسراييليه في لبنان» و شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 60.
[17] شورايي متشكل از وزيران وزارتخانههاي استراتژيك مثل كشور، دفاع، خارجه و مانند آن
[18] همان، ص ص 3 ـ 61.
[19] همان، ص ص 63 ـ 59.
[20] همان، ص ص 64 ـ 63.
[21] همان، ص 70.
[22] همان.
[23] مصاحبه با يوسي بيلين تحت عنوان “Le Role Decisif de l,opinion” ترجمان سياسي، شماره 176 مورخ 31/1/1378، به نقل از: اكسپرس، شماره 2488، 11 مارس 1999.
[24] ترجمان سياسي، شماره 192 مورخ 19/5/78 به نقل از فاينشينال تايمز، 16 ژوئيه 1999، تحت عنوان:
James Schofield “ Assad feels pressing need for middle east peace”
[25] موارد 3 و 4 و 9 از: «عقب نشيني مشروط از جنوب لبنان»، ترجمه اسماعيل اقبال، روزنامه اطلاعات، شماره 21377، مورخ 16 تيرماه 77، ص 12. به نقل از الهدف، شماره 1279.
[26] براي ديدن متن كامل اين قطعنامه ر. ك: عدنان السيد حسين، پيشين، ص 37.
[27] عدنان السيد حسين، «القرار 425ديبلو، ماسيأ» شؤون الاوسط، رقم 80، شباط/ فبراير 1999 (Feb 1999)، ص 27.
[28] هيثم مزاحم، «مقاومت در جنوب لبنان، قطعنامه 425، حزب الله و سوريه»، حجت رسولي، فصلنامه مطالعات خاورميانه، شماره 18، تابستان 1378، ص 104.
[29] «دشمنان صلح»، ترجمان سياسي، شماره 178، 15 تيرماه 1378 ص 28، به نقل از ليبراسيون، 27 ژوئن 1999، تحت عنوان:
“Le sabotage d,une paix qui se profile”
[30] هيثم مزاحم، پيشين، ص 114.
[31] 31 همان، ص 104.
[32] «گفتگو با شيخ محمد مهدي شمس الدين»، ترجمان سياسي، شماره 196، 23 شهريور ماه 1378، به نقل از مجله: الحوادث، شماره 22، 13 اوت 1999.
[33] عدنان السيد حسين، «القرار 425 ديبلو ما سياـ» پيشين، ص 30.
[34] «همپيماني باراك و اسد براي صلح شجاعانه»، ترجمان سياسي، شماره 187، 15 تيرماه 1378، ص 28 به نقل از ليبراسيون، 24 ژوئن 1999، تحت عنوان:
Ehund Barak pour la paxi des brave avec Hafez el J Assad
[35] ترجمان سياسي، شماره 188، 22 تيرماه 1378، ص 17
[36] محمود حيدر، پيشين، ص ص 8 ـ 67.
[37] محمود سويد، پيشين، ص 10./هيثم مزاحم، پيشين، ص 115،/ محمود حيدر، پيشين ص 60.
[38] عدنان السيد حسين، الاحتلال الاسراييلي في لبنان، پيشين، ص 19.
[39] هيثم مزاحم، پيشين، ص 115.
[40] ترجمان سياسي، شماره 196.
[41] هيثم مزاحم، پيشين، ص 110.
[42] همان، ص 114
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی 1385ساعت 19:54 توسط حسین | نظر بدهی
Comments
Post a Comment